-
برای رمضان ...
جمعه 24 مهرماه سال 1383 23:08
تشنه بودم ، پاهایم در سنگلاخ آرزوها آزرده و وامانده بود ، قلبم تاب و توان مهر ورزیدن نداشت و روحم ... از شرابی طهورا سیرابم کردی ، پاهایم را در حریر نوازش آسمانی پوشاندی ، قلبم را به نسیم عاطفه و ایمان جلا دادی ؛ و روحم را ... اینک ؛ نشسته بر هلال رمضان برای شیطان زمینی دست تکان می دهم ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1383 19:06
به عدد انسان ها راه هست برای رسیدن به خدا ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 مهرماه سال 1383 00:17
برای بزرگداشت حافظ واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند گوییا باور نمی دارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند بنده ی پیر خراباتم که درویشان او گنج را از بی نیازی خاک بر سر می کنند یارب...
-
ترانه ی پاییز ...
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1383 22:19
پاییز چه زیباست ! مهتاب زده تاج سرِ کاج پاشویه پُر از برگ خزان دیده ی زرد است بر زیر لب هره کشیدند خدایان یک سایه ی باریک ؛ هشتی شده تاریک. رنگ از رُخ مهتاب پریده بر گونه ی ماه ابر اگر پنجه کشیده دامان خودش نیز دریده. آرام دود باد درون رگ نودان با شور زند نی لبک آرام تا سروِ دلارام برقصد پر شور پر ناز بخندد شبگیرِ سر...
-
برای مهرگان
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1383 17:02
همچون پرنده که با شکوه به پرواز در می آید بال می گشاید و پرواز کنان می گذرد می چرخد و آرام بر هوا می لغزد ، آدمی را نیز هوای پرواز در سر است تا دور شود راهش را بیابد و در آرامش به جست و جو بپردازد . همچون پرنده بر زمین می نشیند بال جمع می کند دانه بر می چیند به تور صیاد و دام خطر می افتد ، آدمی نیز باز می گردد آماده...
-
یک پرسش
پنجشنبه 22 مردادماه سال 1383 02:35
۱. آوازی گفت : مرا در ستاره ها ببینید ای مردمان زمین و به من راست گویید آیا این همه زخم گاه در جسم و جان ،برای زاییده شدن بهایی بیش از اندازه سنگین نبوده است ؟! ۲. روزه ی سکوت گرفته ام ... راستی آفتاب کی غروب خواهد کرد ؟!
-
برای حسین پناهی
دوشنبه 19 مردادماه سال 1383 16:37
او تکه تکه از دست رفت ، در روز روز زندگانیش . افسوس !
-
برای ولادت تو ...
شنبه 17 مردادماه سال 1383 02:38
گر بدین سان زیست باید پاک من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود ، چون کوه یادگاری جاودانه بر فراز خاک ا . بامداد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1383 15:52
به من گفت :بیا به من گفت :بمان به من گفت :بخند به من گفت :بمیر آمدم ماندم خندیدم مُردم . «ناظم حکمت »
-
برای سالمرگ بامداد
شنبه 3 مردادماه سال 1383 00:40
بزرگ بود ، و از اهالی امروز بود ، و با تمام افق های باز نسبت داشت ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 مردادماه سال 1383 00:18
اگرچه بیهوده زیباست شب برای که زیباست شب؟! برای چه زیباست شب ؟! احمد شاملو
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 تیرماه سال 1383 00:27
من بودم و شدم نه زان گونه که غنچه ای گلی یا ریشه ای که جوانه ای یا یکی دانه که جنگلی راست بدان گونه که عامی مردی ، شهیدی تا آسمان بر او نماز برد مرا دیگر گونه خدایی می بایست شایسته ی آفریننده ای که نواله ی ناگزیر را گردن کج نمی کند ، و خدایی دیگر گونه آفریدم . احمد شاملو / ابراهیم در آتش
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 تیرماه سال 1383 22:13
زندگی نه به من احتیاج داره ، نه به تو ! تو مُردی ! منم شاید بمیرم ! ولی مهم نیست ، چون زندگی نمی میره ! * پایان ... * نامه به کودکی که هرگز زاده نشد / اوریانا فالاچی / یغما گلرویی / دارینوش ... عادت کردیم که ازتولد نوزادی هم بوی مرگ و نیستی بشنویم ، درد کشیدن بهتره یا نیست بودن ... باید عادت کنیم از مرگ بوی تولد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 تیرماه سال 1383 14:57
از عموهایت نه به خاطر آفتاب نه به خاطر حماسه به خاطر سایه بام کوچکش به خاطر ترانه یی کوچکتر از دست های تو نه به خاطر جنگل ها نه به خاطر دریا ها به خاطر یک برگ به خاطر یک قطره روشن تر از چشم های تو نه به خاطر دیوارها __ به خاطر یک چپر نه به خاطر همه ی انسان ها __ به خاطر نوزاد دشمنش شاید نه به خاطر دنیا __ به خاطر خانه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 تیرماه سال 1383 00:18
دارد هوا که ببارد امشب ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 تیرماه سال 1383 08:49
اولین سفرم باز آمدن بود... احمد شاملو
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1383 13:13
چراگاه می روم که چشمه سار چراگاه را پاک کنم تنها برای بیرون ریختن برگ ها درنگ خواهم کرد و شاید منتظر بمانم تا صاف شدن آب را نیز ببینم ؛ دور نخواهم رفت - تو هم بیا . می روم تا گوساله ی نوزاد را که در کنار مادر ایستاده است بیاورم - چنان کوچک است که هرگاه مادر زبان بر تن او می کشد بر پای می لرزد دور نخواهم رفت - تو هم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 تیرماه سال 1383 22:51
نمی خواهم در پایان زندگی بگویم : خوب بود ! متشکرم که توانستم زندگی کنم ! می خواهم در پایان هر روز بگویم : روز خوبی بود ! ممنونم که اجازه ی تجربه کردنش را به من دادی ! مارگوت بیکل ( فرشته ای در کنار توست / ترجمه ی یغما گلرویی و ندا زندیه )
-
برای گورستان «بم»
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1383 10:16
و ماند ... بر سر هر راه کوره ی غمناک ... گوری چند بر خاک ... بی سنگ و بی کتیبه ... بی نام و بی نشان ...«ا. بامداد »
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1383 13:50
هیچ کس دستی به سوی کس نمی آورد ... هیچ کس در روی دیگر کس نمی خندید ... « سیاوش کسرایی »
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 تیرماه سال 1383 16:26
سخت هست اما ناممکن نیست
-
ملالی !
یکشنبه 7 تیرماه سال 1383 12:09
هوا روشن است ... لیک ، آفتابی نیست ... پنجره ها گشوده است ... صدای جویباری نیست ... هر چیزی به جای خودش ... لیک ، حضور تو نیست ... خاطره ای در ذهنم می گذرد ، ملالی نیست !
-
زندگی
شنبه 6 تیرماه سال 1383 16:00
زمین هنوز گرده .. آسمان هنوز آبی ... دریا هنوز متلاطم ... دشت ها هنوز سر سبز ... کوه ها هنوز استوار ...مرگ و زندگی هنوز در جدال
-
برای مامان بزرگ صادق عزیز ...
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1383 22:30
هر مرگ اشارتی است به حیاتی دیگر ...
-
مرگ خویش ...
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1383 11:45
اگرسر پناه سالمی یافتم ... به آن پناه می برم تا به تنهایی بنشینم ... تا گریه کنم بر مرگ خویشتن ...
-
در ستایش جنون ...
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1383 12:24
به یادم باشد ... حالم که کاملا خوب شد ... لباسی سیاه بپوشم در فراق دیوانگی ...
-
...
سهشنبه 2 تیرماه سال 1383 10:49
واژه های دلنشین بگو ... در بهایشان زندگی ام را از من بخواه ... اما گذشته ام را هرگز ... من درد هایم را نخواهم فروخت ... «لرمانتف »
-
آفتاب چه بی رحمانه می تابد ؟
یکشنبه 31 خردادماه سال 1383 17:50
هوای گرم و شرجی ... دشت های طلایی گندم ... گله ی گوسفندان بدون پشم ... هجوم پشه و مگس ... و بدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت ... برق کج بیل وسط جالیزهای خربزه ... قطره های عرق بر پیشانی پیرمرد کشاورز ... درختان خم شده زیر بار گیلاس و زرد آلو ... صدای جیغ بچه های توی جوی آب ... بوی پا ... صدای وانتی هندوانه فروش...
-
دکتر رفت ...
جمعه 29 خردادماه سال 1383 12:16
-
برای دکتر علی شریعتی ...
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1383 12:00
او هم آنگونه که تو زود گذر ... رفت و بنهاد مرا در غم خود ...روی پوشید و سبک کرد سفر ... تا بفرسایدم از ماتم خود