ترانه ی پاییز ...

پاییز چه زیباست !
مهتاب زده تاج سرِ کاج
پاشویه پُر از برگ خزان دیده ی زرد است
بر زیر لب هره کشیدند خدایان
یک سایه ی  باریک ؛
هشتی شده تاریک.

رنگ از رُخ مهتاب پریده
بر گونه ی ماه ابر اگر پنجه کشیده
دامان خودش نیز دریده.

آرام دود باد درون رگ نودان
با شور زند نی لبک آرام
تا سروِ دلارام برقصد
پر شور
پر ناز بخندد
شبگیرِ سر دار.

هر برگ که از شاخه جدا گشته به فکر است
تا روی زمین بوسه زند بر لبِ برگی
هر برگ که در روی زمین است
تا باز کند ناز و دود گوشه ی دنجی
آنگاه بپیچند
لب را به لب هم
آنگاه بسایند
تن را به تنِ هم
آنگاه بمیرند
تا باز پس از مرگ
آرام نگیرند
جاوید بمانند

...
...

نصرت رحمانی ...


میان روزمرگی های همیشه ... به پاییز سلام دوباره باید کرد !

نظرات 10 + ارسال نظر
امیر جمعه 17 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 01:38 http://weblog.kooche.net

سلامی دوباره ... نمی دانم چرا نمی بارد . . .

دارد هوا که ببارد امشب !!!

جناب حاج اقا چغندر جمعه 17 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 10:07 http://choghondar.persianblog.com

بسیار زیبا بود بخصوص « هر برگ از شاخه ... » ولی دقت کردی زیبایی پائیز برای ما بخاطر مرگ است !!! مرگ برگ ها !!! اینقدر که این مرگها برایمان زیباست از مرگ وحشت داریم ... ( چه ربطی به نوشته ات داشت نمیدونم !! ؛) همینطوری به ذهنم اومد :) )

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پام غمناکش

ساز او باران
سکوتش باد
جامه اش شولای عریانی ست
ور جز اینش جامه ای باید
بافته بس شعله ی زر تار و پودش باد
گو بروید یا نروید ؛ هرچ در هر جا که می خواهد یا نمی خواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ بی برگی
چشم در راه بهاری نیست

گر ز چشمش پرتوی گرمی نمی تابد
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟!
داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت سرد خاک می گوید

باغ بی برگی
خنده اش خونی ست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن
پادشاه فصل ها ؛ پاییز .

اخوان ثالث / خرداد 1335

رضا جمعه 17 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 11:06 http://parchin.blogsky.com

باران جان پاییز فصل توست. پس تا میتونی ببار.

ببار ای نم نم
زمین خشک را تر کن
سرود زندگی سر کن ....

صادق جمعه 17 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 14:35 http://restart.blogsky.com

فصل پاییزی من که میرسه
فصل اندوه سفر سر میرسه
تو سکوت خسته‌ی باور من
سایه‌ام فکر جدایی می‌کنه
شاخه‌ی سرد وجودم نمی‌خواد
رگ بیداری لحظه‌هام باشه
...

و ما چه خوب دانستیم
که آفتاب در مشرق
چگونه غروب می کند !!!

خانه آبی جمعه 17 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 20:11 http://khaneheabi.persianblog.com/

وامروز ادبیات لبخند میزند مانند آسمان آبی،دریای آبی وخانه ی آبی...شاد زی آبی!

زمینی جمعه 17 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 22:59

و سلام بر تو
انتخاب قشنگی بود. و من دیونه پاییز و بارون!

ساحل شنبه 18 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 01:07

پائیز فصل زیبای رویاهاست رویاهای رنگی من

صادق شنبه 18 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 02:22 http://restart.blogsky.com

ابر پائیز‌ی‌ام،
از باران تهی!
سرشاری مرا در شالی‌زار رسیده بین.

«تاگور»

پیام شنبه 18 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 15:25 http://payamra.com

پاییز زیباست چون رنگ چشمانت ....

پیمان شنبه 18 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 19:49 http://peyman59.blogsky.com

سلام
متن نوشته شده در وبلاگ در جواب نظر شما نوشته شده است. خوشحال میشم از آن دیدن کنید.
موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد