آفتاب چه بی رحمانه می تابد ؟

هوای گرم و شرجی ... دشت های طلایی گندم ... گله ی گوسفندان بدون پشم ... هجوم پشه و مگس ... و بدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت ... برق کج بیل وسط جالیزهای خربزه ... قطره های عرق بر پیشانی پیرمرد کشاورز ... درختان خم شده زیر بار گیلاس و زرد آلو ... صدای جیغ بچه های توی جوی آب ... بوی پا ... صدای وانتی هندوانه فروش ... اوقات فراغت !!!!!!!!!!! پنجره های پایین کشیده ی ماشین های بی کولر ... صدای دانش آموزکان توی کوچه ... برنامه های ویژه ی تلویزیون وطنی !!!!!! آب دوغ خیار ... صبحانه های ساعت ۱۲ ظهر ... اسکی روی چمن ! ... لذت لیس زدن یه بستنی قیفی دو وجبی ... تابستون اومده ...
نظرات 12 + ارسال نظر
منتظر کوچک یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 18:07 http://zamzam69.blogsky.com

سلام دوست عزیز.بعد از ظهری بهار یت بخیر
حرفهای جالبی بود. از وبلاگت خوشم اومد.اگه وقت کردی به من هم سر بزن.راستی اگه خواستی من منتظر تبادل لینکم.
خدانگهدار

اکانت یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 18:29 http://listofuser.blogsky.com

سلام
اگر با کار در اینترنت موافقید به ما سر بزنید و ساعتی 10 دلار به دست آورید.
به ما سر بزنید و وبلاگ خود را نیز در فهرست کاربران ثبت کنید.
به ما سر بزنید. ضرر نمی کنید.

به شما سر نمی زنم که دلم خنک شه ... بخ شما سر نمی زنم که یه نفر دیگه به این دنیای پولکی شما اضافه نشه ... به شما سر نمی زنم که اون ۱۰ دلار شما نصیب یه کس دیگه بشه ... به شما سر نمی زنم که حرصت درآد چون حرص من رو در آوردی ....

نرگس یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 23:36 http://www.rozaneh1001.blogsky.com

بارا ن جان نمیدونی نظرت در وب لاگم چقدر حالمو گرفت...فکر میکنی اونارو نمیبینم؟چرا از تلخی بگم؟میخوام را حتتر زندگی کنم...توقع زیادیه؟زندگی به اندازه کافی به ما سخت میگیره...پس ما به خودمون سخت نگیریم لا اقل...

صادق دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 01:30 http://restart.blogsky.com

شیرجه زدن توی آب (اون هم با لباس) ...

وسط ظهر داغ تابستونی !!!!!!!!!!!!!!!!

رامتین دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 13:33 http://diamound1.blogsky.com/

امروزم مثل همه ی روزای دیگه ، صبح خورشید طلوع کرد و حالا هم داره غروب می کنه ، همه چی برای همه مثل هر روز بود . اما برای من ... نمی دونم شاید خدا می خواست یادم بندازه که ....
سلام
مرسی که به من سرزدی ...!

حالا یادت اومد دیگه ؟!

د دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 13:48 http://a-nostalgic.blogspot.com

اومد مگه؟

زمان چقدر زود می گذرد ... بوی بهار نارنج و بهار ... انگار همین دیروز بود ...

باران... دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 15:13 http://manzelgah.blogsky.com

سلام همنام مهربونم.
ممنونم که تنهام نگذاشتی و حرفای زیبات مثل خود بارون دلتنگیهامو نوازش داد.بازم پیش من بیا.
فدای شما
باران/

الماس دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 17:55 http://diamound.blogsky.com

سلام خوب بود امیدوارم
موفق باشی و وبلاگت هروز بهتر از دیروز بشه
بابای

۶۲۲ دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 20:14 http://413.blogsky.com

سلام باران ......
مرسی عزیزم که به من هم سر زدی

نرگس دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 23:11 http://www.rozaneh1001.blogsky.com

خانمی تو از کجا میدونی من بروی خودم نمیارم؟؟؟باید بیام یه چیزاییو داد بزنم؟کی از دل اون یکی خبر داره ؟(راستش این
روزا از نصیحت خستم...میخوام کمی بیشتر مثبت باشم اون لحظه که کامنتتو دیدم خیلی ناراحت بودم ...به یکی گفتم شاید جنبه نظرات رو ندارم)ولی دوران خوبی ندارم. دارم بلند میشم......یه روزنه رو هیچوقت نبند...خانمی من بازم منتظرت در قسمت نظرات هستم...

بخند بر شب
بر روز ،بر ماه
بخند بر پیچاپیچ
خیابان های جزیره ، بر اینان که دوستت دارند
اما آن گاهکه چشو می گشایم و می بندم
آنگاه کا پاهایم می روند و باز می گردند
نان را ، هوا را
رو شنی را ، بهار را
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم ...
« پابلو نرودا »
.......
باید موقعییتت رو درک می کردم ...
شما ببخشید ...

سجاد سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 04:22 http://paknevis.com/weblog

سلام. واقعا لذت داره :)

کیمیا سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 05:30 http://ximia.blogspot.com

خوش حالم که این قسمت زندگی خوشاینده . لذت ببر ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد