برای رمضان ...

 تشنه بودم ،

پاهایم در سنگلاخ آرزوها آزرده و وامانده بود ،

قلبم تاب و توان مهر ورزیدن نداشت

و روحم ...

 

از شرابی طهورا سیرابم کردی ،

پاهایم را در حریر نوازش آسمانی پوشاندی ،

قلبم را به نسیم عاطفه و ایمان جلا دادی ؛

و روحم را ...

 

اینک ؛

نشسته بر هلال رمضان 
                         برای شیطان زمینی دست تکان می دهم ...

نظرات 12 + ارسال نظر
امیر جمعه 24 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 23:51 http://weblog.kooche.net

برای رمضان هیچ ندارم که بگویم . اما برای ماه و هلالش می توانم صحبت کنم و بگویم . شاید تا صبح ...

صادق شنبه 25 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 01:49 http://restart.blogsky.com

(برای خودم می‌نویسم و شروع ماه مبارک رمضان چون شروعش در این ساعات برایم این گونه است:)

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته‌ی خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید نشو
آن چنان رو شب رحلت چو مسیحا به فلک
کز چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو

پنجره ای گشوده شده ...

[ بدون نام ] شنبه 25 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 06:32 http://cobra3.blogsky.com

خدا کنه بتونیم خوب شدن رو تمرین کنیم فرصت خوبیه .

[ بدون نام ] شنبه 25 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 06:33 http://cobra3.blogsky.com

البته منظورم خودم بود چون خیلی بدم

من نمی گم شما بدیا .. همه بدیم ... ولی شدت و ضعف داره ...
کسی که خیال میکنه اصلا بد نیست .. بدون خیلی بده !

اندکی بدی در نهاد تو
اندکی بدی در نهاد من
اندکی بدی در نهاد ما ...
و لعنت جاودانه بر تبار انسان فرود می آید

رضا شنبه 25 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 09:18 http://taraneha.blogsky.com

غریبه نیستم....ما از تبار همیم

غریبه گانی از یک تبار !!!!

آزاد شنبه 25 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 10:36 http://arsamazad.persianblog.com

خوب باشیم خوب زندگی کنیم و مهمتر اینکه خوب بمونیم

و انسان بودن
چیزی است در مرز نا ممکن ...

در مرز نا ممکن ..
سخت هست اما نا ممکن نیست !

پیام شنبه 25 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 14:17 http://payamra.com

ماه میهمانی خدا ... گر لیاقتش باشد ...

پسر خوب شنبه 25 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 16:44 http://dl2.blogsky.com

جسارت به اعتقاداتتون نباشه
با این سن کمی که دارم ، اومدن و رفتن ماه رمضان ،‌ با سوء استفاده هایی که ملت ازش میکنن ، واسم خسته کننده شده .... نمیدونم شماها که سنتون بیشتر از منه چطوری هر سال رسیدن این ماه رو هی بهم تبریک میگین و ..... !؟

** ضمنا من از کامنت شما ناراحت که نشدم هیچی ، خوشحال هم شدم که شما سر میزنی .... اون کامنتی هم که واسه مطلب قبلی گذاشتم ، منظور خاصی نداشتم ، خزعبلاتی بود که تراوش شده بود ، خواستم شوخی کنم ،‌اگر منظورم رو بد رسوندم عذر میخوام‌!‌

اولا جسارت نیست بحث طلبگیه .
دوم : همچین میگی سنتون از من بیشتره کسی ندونه خیال می کنه من ۳۰ سالمه .
سوم : من نمی دونم بد فهمی مردم چه ربطی به اصل ماجرا داره . ها ؟
من برات بعدا توضیح میدم باشه ؟

پرچین یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 11:22 http://parchin.blogsky.com

تو هم از راه خودت به خدا میرسی. موفق باشی.
دوست داری من بهت لینک بدم؟
در مورد پرچین هم حق داری. ولی فرض کن تو بیابون ۱۰۰۰ کیلومتر هم راه بری توجهت به چیز خاصی جلب نمیشه. اما اگر یه جای کوچیکو ببینی پرچین داره حتما برات سوال ایجاد میشه اونجا چیه که دورش پرچین داره؟.....
یه کم خل بازیه ولش کن. من دارم برمیگردم....

مهم پیدا کردن راهه ... نرسیدن ریاد مهم نیست ..
یه عزیزی می گفت : مسیر هم جزیی از مقصده ...( نقل به مضمون ... دقیق خاطرم نیست ) ... اگه راه رو پیدا کردیم ... راه رسیدن به مقصد رو هم پیدا می کنیم ....

توی یه بیابون یه پر کاه هم جلب توجه می کنه ... چه برسه به یه پرچین ...
ولی حواست باشه چیزی که ارزش داشته باشه دورش پرچین بکشی تو بیابون بعیده پیدا بشه !!!

ماجرای لینک برای من مهم نیست اما اگه شما مایلید من برای لینک دادن به شما منعی ندارم .

برگشتن مهم تر از نوعشه ...

من یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 17:34

اگه از من بپرسید چه موجودیه که روی هلال ماه میشینه٬ میگم شیطونک (جوکر)‌ ورق های بازی. با لباس چهارخونه ی زرد و قرمز و لبخند گشادش٬ خوشگل ترین شیطونیه که میشه تصور کرد. قصه جالب تر میشه اگه اون شیطونک روی هلال ماه مبارک نشسته باشه و برای بقیه ی دوست های زمینی ش که احتمالا بد تیپ تر هم هستند دست تکون بده!

شوخی میکنم٬ به دل نگیرید. تصویر قشنگی بود٬ خواستم حس خودم رو هم بگم...

لیلی ـ آسول یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 17:45 http://www.azul.persianblog.com/

سلام . وبلاگ زیبایی دارید ....... ماه مبارک رمضان رو به شما تبریک میگم . شاد باشی .

منظورم با شخص شما نیست . ولی با شما هم هستم . من نمیدونم اجباری گذاشتم برای نوشتن اینجا ؟
هنوز نفهمیدم بقیه برای چی وبلاگ می نوسن ...
من خودم رو می دونم ... می نویسم تا حرفم رو زده باشم ... همین ...
مهم نیست چند نفر می خونن یا نظر میگذارن ( اگه به نظرتون حقیقت غیر اینه کمکی نمی تونم بکنم ... چون احساس می کنم اینو نشون دادم ) ...
من نمی دونم وبلاگ قشنگی دارین یعنی چی ؟
نمی دونم شاد باشی یعنی چی ؟
نمی خوام هم بدونم .. بارها در مقابل این نظرات سکوت کردم ولی از این به بعد اگه کسی می خواد از این چیزا برای من بنویسه ننویسه لطفا ...
شاید اگه صادقانه می گفت بیا وبلاگم رو ببین که تعداد بازدید کننده ها یکی بیشتر بشه .. می رفتم ..
الان بعیده !

f دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 11:01

lkshdsdf

حق با توئه !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد