برای حسین پناهی

او تکه تکه از دست رفت ، در روز روز زندگانیش .
افسوس !
نظرات 81 + ارسال نظر
من دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 17:03

زندگی کردن من٬ مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم٬ عمر حسابم کردند

مسعود دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 18:08 http://www.mimic.blogsky.com

سلام عزیز
وبلاگ زیبایی داری
موفق باشی

محمد بازارگان دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 18:17 http://del-aram.vveblog.com

من شنیده بودم..ازش پرسیده بودن چرا همش در نقش آدمهای غیر عادی بازی می کنی؟..و او جواب داده این یک رازه که بعد از مرگم معلوم میشه..؟

کسی راز مرا داند
که از این رو به آن رویم بگرداند !

مریم دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 20:58 http://lahzeh.blogsky.com

آخ...بارانم...مرگ تلخی زندگی است.
کی به این تلخی عادت می کنیم؟کی؟

راهی دشخوار و تلخ
دهلیزی
پیچ اندر پیچ
از پی هیچ !

صادق دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 21:00 http://restart.blogsky.com

شاید خیلی از هنرمندا بودند که وقتی مردند، ناراحت نشدم اما برای حسین پناهی برعکس بود! سه روز بود که مرده بود و هیچ کس ازش خبر نداشته!!!!!! چقدر غریبانه ...

تابوتی می بینم ،چشم به راه کسی
کسی که لحظه ای بر زمین درنگ کند
و از رفتن باز ماند

لرمانتف

واهمه های بی نام و نشان سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:19 http://8520shab.persianblog.com

ما چیستیم؟....جز ملکول های فعال ذهن زمین...که خاطرات کهکشان ها را مغشوش میکنیم!(حسین پناهی)....

باران(برای خودم نوشتم ..فقط خودم ) سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:59

نه امیدی - چه امیدی ؟به خدا حیف امید !
نه چراغی - چه چراغی؟چیز خوبی میشه دید ؟
نه سلامی - چه سلامی ؟ همه خون تشنه ی هم !
نه نشاطی - چه نشاطی ؟ مگه راهش میده غم ؟!
ا.بامداد
(هیچ آدم مثبت و خوب و امیدواری نصیحتم نکنه ... خودم بلدم ! )

کاش بلد بودی باران !

پاییزان سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:40 http://paaeezan.blogspot.com

همیشه زود دیر می‌شود.
ممنون از لطف‌ات

همیشه پیش از آنکه
فکر کنی اتفاق می افتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم !

صالح سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:03 http://damagh.blogsky.com

سلام
ممنون که شما هم اومدی

فرهاد سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 15:03 http://farhad86.blogsky.com

افسوس !

من سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 20:11

برای خودت نوشتم ..فقط خودت
با اینکه خودت بلدی!!!

"لیک ...گر کور سو...گر پرتو افشان
هر چه هست این است
یاد آور چشمان بیداری ست
وز زندگانی
گرچه شامی شوکران آکند
باری نموداری ست " م. سرشک

آدم مثبت و خوب و امیدوار هم دیدی بزن تو
گو شش!

میلاد سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 21:17 http://shahr.blogsky.com

او چشم خورده بود!
واقعا آدم نازنینی بود...هنرمند به معنای واقعی کلمه!

باید اسپند دود کنیم ..
برای آدمی !

پرنیان سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 21:45 http://breakdown.blogsky.com

کسی می دونه چرا مردن ؟
خود کشی؟؟

می گفتند که بین خودکشی و سکته ی مغزی مشکوک هستند !
ولی من نمی دونم آدمی که خود کشی کرده چرا داشته زباله ها رو میگذاشته دم در !!!!!!!

مونولوگ سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 22:51 http://monologue1.blogspot.com

خدا رحمتش کنه.

آمین

یک پسر خوب سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 22:55

ما کهنه چناریم که از باد ننالیم

بر خاک ببالیم

الهام سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 23:10

ما بدهکاریم
به کسانی که صمیمانه ز ما پرسیدند
معذرت می خواهم چندم مرداد است ؟
و نگفتیم
چونکه مرداد
گور عشق گل خونرنگ دل ما بوده است

حسین پناهی/ مرگ در مرداد ماه ۱۳۸۳



با تکرار جزر و مد
تمرین کنیم
بازی مداوم زندگی را
داشتن و
رها کردن را

باران چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:11 http://behindblueeyes.persianblog.com

همیشه وقتی همه چیز از دست می ره افسوس می خوریم...

یک روز
روز آخر ما خواهد بود !

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 15:27 http://payamra.com

و صد افسوس ...

صادق پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:42 http://restart.blogsky.com

(برای یادداشت بعدیت)

۱.چه کنیم که به «بودن» دچاریم؟!!

۲.طلوع دوباره رو عشقه، عزیز!!!

نه وقتی -که واگردم از راه
نه بختی - که با سر در افتم به چاه
نه بیم و نه امید و ، از پیش و پس
بیابان و خار و بیابان و بس !

چه حاصل اگر خامشی بشکنم
که : «یاران ، در این دشت تنها من ام ؟ »

شاملو

بید بید پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:42 http://life-die.persianblog.com/

خدا رحمتش کنه...راهیه که همه ی ما مسافراشیم...کاریم نمیشه کرد...خدا به خانوادش صبر بده...بلاگ زیبایی داری...موفق باشی...

از جمله ی رفتگان این راه دارز
باز آمده ای کو ؟ که به ما گوید راز !

تاریک خانه پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:22 http://darkroom.blogsky.com

برای که باید سرود؟ برای که باید ستیزه کرد؟ برای که باید خفت و سپس ز خواب آشفت؟ او دیگر هیچ نداشت که به تکرارش دل خوش، بماند و بوی گند زباله را تحمل کند...

کاش قطره اشکی مانده بود در خاکش می باریدیم...

برو مرد بیدار اگر نیست کس
که دل با تو دارد ،ممان یک نفس !

شاملو

سعید پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 15:10 http://saeedmahak@persianblog.com

سلام باران . خواستم برای آپدیت جدید کامنت بدم ٬ دیدم نمی شود . دلیل ؟ ... بی خیال ! فقط من مدتهاست در انتظار طلوع آفتاب هستم ... سلام .

به نظاره منشین ...
دیر زمانی می گذرد از طلوع ...
غروب در راه است ...

«هایکو »

صادق پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 16:52 http://restart.blogsky.com

(باز هم برای یادداشت «یک پرسش»)

سرانجام روزی
- امروز یا فردا –
در افق زندگی ات
غروب آفتاب
حضور سرخش را اعلام می کُنَد!

نورَش را آسان تر می توان شناخت
اگر چشم هایمان را
به هنگام
آماده ی دیدنِ فرازُ فرودِ زندگی کنیم!

((مارگوت بیکل))

بسیار وقت ها
با یکدیگر از غم و شادی خویش سخن ساز می کنیم

اما
در همه چیز رازی نیست
گاه به سخن گفتن از درد ها نیازی نیست
سکوت ِملال
از راز ما
سخن تواند گفت .

«مارگوت بیکل »

دریا جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:49 http://abee.persianblog.com

گر بدین سان زیست باید پست....
من چه نا پاکم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم....
روحش شاد.

م ر ی م جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 15:35 http://shodan.blogsky.com

گفته اند که آدمها همه بازیگرند و زندگی صحنهی نمایش است ...اما من بر این باورم که اگر بازیگر باشیم زندگی نکریده ایم ... شاید نقشهای متفاوت اجتماعی داشته باشیم و شاید نقابهای متفاوت اما در تنهایی خویش بی نقاب می توانیم که باشیم گر چه دشوار است .... گر چه گاهی نقابهایمان را باور می کنیم ... اما حسین پناهی از بازیگرانی بود که گرچه نقاب ادمهای عجیب و غریب را داشت اما در پشت این نقاب تفکر خویش را ،همان که در خلوت می اندیشید را بازی می کرد و این را جلوی دوریبن و چشم هزاران بیننده ... حال انکه ما از روبه روشدن با خویش حتی در تنهایی گریزانیم

کاشکی این مردم
دانه های دلشان پیدا بود !
سهراب سپهری

بارکد جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 20:37

واقعآ‌هم تیکه تیکه از دست رفت...همون موقع که زنده بود از دستش داده بودیم...:(....نوشته بالاتون رو هم خوندم...زیبا بود...فکر کنم خودتون برای نوشته هایی که معلومه کسی حرفی نمی تونه داشته باشه برای زدن نظرخواهی رو ور میدارید:دی... من خیلی خوشم اومد..:)

سکوت سرشار از سخنان نا گفته است ...

شاهین...بوی نرگس جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 20:46 http://booyenarges.blogdrive.com/

سلام مرسی که بهم سر زدی از آشنایی با شما خیلی خوشحال شدم .. اولین باره که دارم همه نوشته های یه وبلاگ رو میخونم //خیلی قشنگ بود // با تبادل لینک موافقی ؟؟

زهره شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:02 http://zohre.blogsky.com

ما آبستن امید فراوان بوده ایم
افسوس که به روزگار ما کودکان مرده بدنیا می آیند
وبلاگ زیبایی داری.موفق باشی
بازهم میام.
یا حق

می دانستم که سرانجام
روزی از این راه خواهم گذشت
نمی دانستم تا دیروز
که آن روز امروز است
...
اگه حرفی داشتم برای نوشتن خوشحال میشدم که باز هم می دیدمتون ...

گلی جون شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 13:10 http://girl.blogsky.com

چند غروب را نظاره گر باشیم کافیست؟

صادق شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 23:59 http://restart.blogsky.com

امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قرق را ماه من!
بیرون بیا امشب!

با چشمانت مرا به ستاره ها نیازی نیست
به آسمان بگو !

م ر ی م یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 18:35 http://shodan,blogsky.com

باران عزیز
روزه ی سکوت را کی می شکنی ؟؟
راستی ، یه چیزی بگم از خوندن پاسخی که برای بازخوردها می گذاری بسیار لذت می برم .... این مشاعره و این حس شعر .....

مانده تا برف زمین آب شود
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه ی چتر ...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:05 http://cobra3.blogsky.com

سلام خانومی تازه با وبلاگت آشنا شدم ولی چرا حالا سکوت کردید اینم از شانس منه.........

از تنهایی مگریز
به تنهایی مگریز
گاه آن را بجوی
و به آرامش خیال مجالی ده ...
...
از خوش شانسی شماست بیشتر !!!!

نگار سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:54 http://selseleh.blogsky.com

چرا همه نوشته هات جای نظر نداره وبلاگت رو هنوز زیاد نخوندم ولی ادامه میدم هنوز برام غریبی ممنون

نوشته هایی که شخصی نیست فقط نظر خواهی داشتند (شاید اگه بعدی هم بود برای بقیه هم میگذاشتم ... تا بعد )..
غریب بودن زیاد عجیب نیست .. ما همه برای هم غریبیم ... بدترش اینجاست که من هنوز هم با خودم احساس غریب بودن می کنم !!!!

نرگس و روزنه هاش چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:14 http://www.rozaneh1001.blogsky.com

دلم هواتو کرده ...عجیبه؟؟؟ساعتو ببین آفلاینتو خوندم یهو هوایی شدم...روزه ی سکوت!؟با چی افطار میکنی؟باران...باران...امشب هوا ...نمیدونم چی برات بنویسم...

در همه چیز رازی نیست ... بی دلیل یاد این شعر افتادم
ولی برات می نویسم ... چون به نظرم باید بخونیش ... دلیلی بیشتر از این ؟

...
- به کجا چنین شتابان ؟۱
گون از نسیم پرسید .
« دل من گرفته اینجا
هوس سفر نداری ز غبار این بیابان ؟! »
- همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم ؟!
تو و دوستی خدا را !
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به ستاره ها
به باران
برسان سلام ما را .

شفیعی کدکنی
...
مژده حسش کاملا قابل درک بود ؟ نه ؟!

بهاره چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:39 http://bahareh28.persianblog.com

سلام تو وبلاگ شلی پیداتون کردم.........زیبا مینویسی.......در باره آقای پناهی هم متاسفم

صرف فعلتون کمی خطاست !!! می نوشتم .

سارا چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:50 http://dailynotes.blogsky.com

چرا بالایی کامنت نداره؟

آفتاب هنگامی غروب می کند که همه شرف انسانی را پیدا کنند.

دیر زمانیست به انتظار غروبم ..
...
اندکی بدی در نهاد تو
اندکی بدی در نهاد من
اندکی بدی در نهاد ما ...
و لعنت جاودانه بر تبار انسان فرود می آید .

صادق چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:34 http://restart.blogsky.com

چند تا خواب نصفه مونده تا سحر؟!!
چند تا هق هق مونده تا ته سفر؟!!
چند تا باغچه مونده تا حیات بچگی؟!!
چند تا شیون مونده تا لبخند من؟!!
چند تا ...؟!!!

چرا اینقدر سایه‌ت گوشه گیر شده؟

دریغا انسان
که با درد قرون اش خو کرده بود !!!
دریغا !!!!

ناتاناییل چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 22:08 http://www.6200.persianblog.com

قبول باشه روزه ی سکوتت.سلام مارم به لحظه لحظه های سکوت برسون...

صادق شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:19 http://restart.blogsky.com

امان از ناتمام تو
امان از ناتمام من
...

آه!
شور زندگی و شور بودن
در تو هم مرده است ؟!
هم چنان که در من !

لرمانتف

...
جوابشو بعدا بده !!

تاریک خانه یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 13:17 http://darkroom.blogsky.com

هیچ از تو نیست اینگونه بر مزار خویش مرا به خود رها کردن...

به تنگ آمده ای از همه آنچه نگاشتی و خوانده نشد ؟
به تنگ آمده ام از همه آنچه کاشتم و سبز نشد... نخواهد شد.

بیداری زمان را با من بخوان به فریاد
ور مرد خواب و خفتی
« رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن »

شفیعی کدکنی
...
بعضی از حرف ها نباید گفته بشه تا فهمیده بشه ...
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است !!!

محمود یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 15:25 http://elninoo.persianblog.com

خدا رحمتش کنه.

نرگس و روزنه هاش دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 00:23 http://www.rozaneh1001.blogsky.com

در بی تفاوتی دقیقه ها
دیده ام هزاران بار نیامدنت را

فرهاد دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:32 http://MalcolmX.persianblog.com

سلام!

منِ بی‌ادب! که در مقابل این مطالب و نظریات بس ادبی حرفی برای گفتن ندارم!

اما می‌خواستم ببینم این آفتاب از اون روز تا حالا غروب نکرده؟ تا شما روزه سکوتتون رو افطار کنید و مطلب جدید بنویسید؟

باران خانوم: "تو یکی خواهشاً راجب مطلب جدید صحبت نکن"

نه خیر مثل اینکه ما همه جا شدیداً بد نام شدیم.

شب خوش!
خداوند نگهدار!
موید و موفق باشید!

راجع به ... نه راجب !!!!

[ بدون نام ] دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 13:15 http://cobra3.blogsky.com

ممنون باران عزیز از ایمیلت.........راستی وقتش نشده که افطار کنی

مونا دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 23:48 http://mona4.com

روزه سکوتت تا کی؟ تا وقتی که آفتاب غروب کن؟

تاریک خانه چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 18:42 http://darkroom.blogsky.com

حواسش نیست... همه جا تاریک است. آدرس خانه کدام پس کوچه بود؟

کیان پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 12:02 http://www.tardidha.blogsky.com

من سایه ام را به میخانه بردم
هی ریختم خورد هی ریخت خوردم...

نرگس و روزنه هاش پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 13:47 http://www.rozaneh1001.blogsky.com

حرفی بزن چیزی بگو...(بقیشو یادم رفت....مارگوت بیگل!)

منم یادم نیست !

گردآفرید پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 21:37 http://gordfarid2060.persianblog.com

این که به من سرزدید رو مدیون مژده ام . عالی بود

خوشحالم که خوشتون اومد !

رها شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 11:00 http://rahaaa.blogsky.com

باران خوب و مهربانم
سلام
حالا دیگر مرا به وبلاگکم راه نمی دهند
میبینی دنیا را !
کلید خانه ام را گم کرده ام
اما نشانی خانه ی تو را فراموش نخواهم کرد
باران همیشه مهربانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد