-
برای ( می )...
جمعه 15 اسفندماه سال 1382 20:55
برای می و تمام کسانی که ایران نیستند ... ... موطن آدمی را بر هیچ نقشه یی نشانی نیست...موطن آدمی تنها در قلب کسانی ست که دوستش می دارند...« مارگوت بیکل »
-
هنری لانگ فلو ...
جمعه 15 اسفندماه سال 1382 18:00
« تیر و نغمه » ... تیری در هوا افکندم ... بر زمین افتاد ، ندانستم در کجا ... چه با چنان سرعتی پر گفت که چشم از نظاره ی سیر او فرو ماند ... نغمه ای در هوا سر کردم ... بر زمین افتاد ، ندانستم در کجا ... چه کدام چشمی به دان گونه تیز است ... که بتواند سیر نغمه را دنبال کند ...؟ ... دیر زمانی ... دیر زمانی بعد .. در درخت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اسفندماه سال 1382 00:37
کوهها باهمند و تنهایند ... همچو ما باهمان تنهایان
-
...
پنجشنبه 14 اسفندماه سال 1382 22:48
هدف وسیله را توجیه می کند ....« ماکیاول »
-
دنیای رویای من ... و هیوز ...
پنجشنبه 14 اسفندماه سال 1382 18:07
من در رویای خود دنیاییی رامی بینم ... که در آن هیچ انسانی انسان دیگر را خوار نمی شمارد ... زمین از عشق و دوستی سرشار است ... و صلح و آرامش گذر گاه هایش را می آراید ... من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن راه گرامی آزادی را می شناسند ...حسد جان را نمی گزد ... و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی کند ... من در رویای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 اسفندماه سال 1382 00:40
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی... ولی با حسرت و خواری پی شبنم نمی گردم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اسفندماه سال 1382 02:29
هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید ... که خاموشی به هزار زبان در سخن است...
-
...
شنبه 9 اسفندماه سال 1382 18:55
وقتی برنده ای مرتکب خطایی می شود می گوید : « اشتباه کردم »....وقتی بازنده ای مرتکب خطا می شود می گوید « تقصیر من نبود »... می با این موافقی ؟
-
هشدار...
شنبه 9 اسفندماه سال 1382 15:07
سلام ... دیروز من اومدم ولی سایت خراب بود ...من یه توضیحی درباره ی نوشته ی پیش بدم ...۱. برنده بودن مهم نیست ..مهم واقع گرا بودن ... توی حقیقت زندگی کردن ... نه توی عالم رویا ....۲. من اون نوشته رو از توی یه کتاب نوشتم به نام « برندگان و بازندگان » ... نوشته ی « سیدنی . جی . هریس » ...از انتشارات خجسته ... بحث سر این...
-
...
جمعه 8 اسفندماه سال 1382 09:16
« برنده » متعهد می شود ... « بازنده » وعده می دهد .... « سیدنی . جی . هریس»
-
وصیت
جمعه 8 اسفندماه سال 1382 01:37
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو : ... ـمن می شناختم او را نام تو را همیشه بر لب داشت ... حتی در حال احتضار آن دلشکسته عاشق بی نام و نشان آن مرد بیقرار ـ... روزی اگر سراغ من آمد به او بگو : ... ـ هر روز پای پنجره غمگین نشسته بود و گفت وگو نمی کرد جز با درخت سرو در باغ کوچک همسایه... شبها به کارگاه خیالش تصویری از بلندی...
-
مردم من...
پنجشنبه 7 اسفندماه سال 1382 10:09
شب زیباست، چهره ی مردم من نیز ... ستاره ها زیباست ، چشم های مردم من نیز ... خورشید هم زیباست ، روح و جان مردم من نیز ... از « لنگستون هیوز / شاعر و مبارز سیاه پوست آمریکایی »
-
برای جانباز شهید « سعادت »
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1382 23:04
تبار نامه ی خونین این قبیله کجاست ؟ ...که بر کرانه شهیدی دگر بیفزاید ... کسی به کاهن این معبد شگفت نگفت : بخور آتش و قربانیان پی در پی... هنوز خشم خدا را فرو نیاورده ست ؟... « دکتر شفیعی کدکنی »
-
به نام گل سرخ ...
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1382 12:23
دیباچه ....... بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب ، .... که باغ ها همه بیدار و بارور گردند ... بخوان ، دوباره بخوان ، تا کبوتران سپید ...به آشیانه ی خونین دوباره بر گردند ... بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت .... که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد ... پیام روشن باران ، ز بام نیلی شب ... که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد .......
-
چیدن صبح دم
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1382 08:38
نان پختن ... نان شکستن ... نان قسمت کردن ... نان بودن !...« مارگوت بیکل »
-
ژاک پره ور ...
سهشنبه 5 اسفندماه سال 1382 22:08
این شعر رو با ۲ مناسبت برای امیر از « وبلاگ.کوچه.نت» می نویسم ...۱. که زندگی سگی برای همه است ... محض تنوع از اون لذت می برن ...۲. از کتاب « همچون کوچه ئی بی انتها »...... خانوادگی ..... مادر می بافه ... پسر می جنگه ... به نظر مادره این وضع خیلی طبیعیه ... پدره چی ؟ اون چی کار می کنه ؟ ... پدره کار می کنه ... زنش می...
-
باد بهاری...
دوشنبه 4 اسفندماه سال 1382 15:00
رفتم بیرون دیدم داره باد میاد ... یه باد خیلی شدید ... همه روشون رو برگردونده بودند تا گرد و خاک توی چشمشون نره ....روی یه پشت بوم یه بچه باد بادک بازی میکرد ...« نسیم بهاری در این عصر گاه ... دکه ی بادبادک فروشی اکنون باز شده است » ...از «شوها / هایکو گوی ژاپنی »
-
اندیشیدن
دوشنبه 4 اسفندماه سال 1382 08:56
اندیشیدن در سکوت ... آن که می اندیشد به ناچار دم فرو می بندد ... اما آن گاه که زمانه .... زخم خورده و معصوم ... به شهادتش طلبد ... به هزار زبان سخن خواهد گفت ... « احمد شاملو »
-
برای تو (می)
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1382 21:15
خانه ام ابری است ... یکسره روی زمین ابری است با آن ... از فراز گردنه خرد و خراب و مست ... باد می پیچد ... یکسره دنیا خراب از اوست ... و حواس من ! ... آی نی زن که ترا اوای نی برده ست دور از ره کجایی ؟ ... خانه ام ابری است اما ... ابر بارانش گرفته است ... در خیال روز های روشنم کز دست رفتندم ... من به روی آفتابم ... می...
-
...
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1382 15:55
حالا باید چیکار کنیم ؟
-
هایکو
جمعه 1 اسفندماه سال 1382 17:42
مرد شاهکار می نویسد ... و زن خیاطی همسایگان می کند ....
-
قاصدک
جمعه 1 اسفندماه سال 1382 13:00
قاصدک ... هان ، چه خبر آوردی ؟ ... از کجا وز چه خبر آوردی؟ ... خوش خبر باشی اما ، اما ... گرد بام و در من بی ثمر می گردی .... انتظار خبری نیست مرا ... نه زیاری نه ز دیار و دیاری -- باری ، برو آن جا که بود چشمی و گوشی با کس .... برو آن جا که تو را منتظرند ... قاصدک ! در دل من همه کورند و کرند ... دست بردار از این در...
-
با ایمان آدم بکش...
پنجشنبه 30 بهمنماه سال 1382 21:10
« من آموخته ام به خود گوش فرا دهم ... و صدایی بشنوم که با من می گوید : « این لحظه » مرا چه هدیه خواهد داد ... نیاموخته ام گوش دادن به صدایی را ... که با من در سخن است ... و بی وقفه می پرسد : من « بدین لحظه » چه هدیه خواهم داد ... از « مارگوت بیکل »..... سلام .... دیر اومدم ولی مهم اینه که اومدم ... فردا انتخاباته...
-
رنج
شنبه 25 بهمنماه سال 1382 16:49
من نمی دانم ـ و همین درد مرا سخت می آزارد ـ ... چرا انسان این دانا این پیغمبر... در تکاپوهایش ـ چیزی از معجزه آنسوتر ـ!... ره نبرده است به اعجاز محبت... چه دلیلی دارد؟... چه دلیلی دارد... که هنوز مهربانی را نشناخته است؟... و نمی داند در یک لبخند... چه شگفتیهائی پنهان است!... من بر آنم که در این دنیا... خوب بودن به خدا...
-
افق روشن
شنبه 25 بهمنماه سال 1382 15:40
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد... و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت... روزی که کمترین سرود بوسه است... و هر انسان برای هر انسان برادری ست... روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند... قفل افسانه ئی است... و قلب برای زندگی بس است... روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است... تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال...
-
« روی ماه خدا را ببوس»
شنبه 25 بهمنماه سال 1382 00:29
۱. « اما فقط پذیرش او کافی نیست . در چنین مواقعی شما باید به چنین بی نهایتی و چنین توانایی ایمان داشته باشید . منظودم اینه که خداوند برای هر کس همون قدر وجودداره که او به خداوند ایمان داره . این یک رابطه ی دو طرفه است . خداوند بعضی ها نمی تونه حتی یه شغل ساده برای مومنش دست و پا کنه یا زکام ساده ای رو بهبود بده چون...
-
هایکو
پنجشنبه 23 بهمنماه سال 1382 18:33
خوشا وقتی ... صبح بیدار می شوم ، بیرون می روم ... و گل شکفته یی را می بینم که تا دیروز نبود ...
-
سلام
پنجشنبه 23 بهمنماه سال 1382 18:27
سلام ... این روزها خیلی سرم شلوغه برای همین وقت ندارم بیام بنویسم ... کلی شعر و مطلب آماده کردم برای روزی که وقت بشه ... ای شما خالی این چند روزه رفته بودیم زنجان ...البته شهر تا امروز صبح تقریبا تعطیل بود ... ولی بد نبود ... برگشتن رفتیم «ارک سلطانیه» بنایی که به علت ارتفاع زیاد گنبدش توی دنیا بی نظیره ... بگذریم از...
-
هایکو
دوشنبه 20 بهمنماه سال 1382 15:45
خوشا وقتی... کتابی نادر از دوستی به عاریت می گیرم ... وباز می کنم صفحه ی اول را
-
هایکو
دوشنبه 20 بهمنماه سال 1382 12:06
بیشه زمستانی ... ماه... تا مغز استخوان نافذ