به عدد انسان ها راه هست برای رسیدن به خدا ...
نظرات 6 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 19:08 http://tactaz.blogsky.com

سلام وبلاگ قشنگی داری اگه خواستی تبادل لینک کنیم بهم بگو قربانت علی

اگه نمی خواستم هم بگم بهتون ؟!

صادق پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 07:16 http://restart.blogsky.com

انسان دارایی‌های خویش را آنگاه کشف می‌کند،
که خداوند می‌آید
و از او هدایایی انسانی طلب می‌کند.

«تاگور»

کودکانی از تیرگی عبوس معبد بیرون می دوند
تا خاک بازی کنند
خداوند بازی آنها را تماشا می کند
و روحانی (درون معبد ) را از یاد می برد .

رابیند رانات تاگور / شب تاب

ببخشید در جواب نظر شما نبود در تکمیل نوشته ی خودم بود ... چون یه حس خیلی خیلی خوبی داره .

فرهاد پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 16:00 http://farhad86.blogsky.com

خیلی باحاله ها !!!!

خیلی باحاله .
یه خدایی که اند مرام ؛ اند معرفت ؛ اند دوستی و ....

سجاد پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 20:09 http://paknevis.com/weblog

سلام. چه خوب اگر از یکی از این راهها استفاده کنیم :)

چه خوب اگه یکی از این راه ها رو پیدا کینم !

صادق جمعه 24 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 03:01 http://restart.blogsky.com

کسی می پذیرد
تولد من را
زندگی من را
بودنم را
ضعفم را
ناکامی ام را
مرگم را

کسی می پذیرد
مرا
تو را
و خسته نمی شود
که منتظر
جواب تو
و من
بماند

«مارگوت بیکل»

کسی می گوید آری
به من
به بودنم
....

یک پسر خوب جمعه 24 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 13:29

-- دیروز باران می بارید ...
دیروز ، توی مدرسه باران می بارید ...
دیروز ، توی مدرسه ، موقع صبحگاه باران می بارید ...
دیروز ، توی مدرسه ، موقع صبحگاه ، باران محکمی توی سرم میخورد ...
دیروز ، توی مدرسه ، موقع صبحگاه ، وقتی باران محکم توی سرم میخورد ، بهم میگفت که « یک مطلب را نمیشود ده بار خوند »

-- پریشب باران آنلاین بود ...
پریشب که باران آنلاین بود ، باهاش چت کردم ...
اما یک لحظه دردم اومد چون باران محکم تو سرم میزد که یک مطلب را نمیشود ده بار خوند !!!!!
اما باران دی سی شد‌!‌

-- فقط به خاطر اینکه ، ضربه های باران درد دارد ، دنبال مطلب جدید میگردم که ارزش ده بار خوندن را داشته باشد ... اما پیدا نمیکنم !! چی کار کنم !؟‌

باران به باد گفت :
تو پیش بران و من تیر باران می کنم
و هر دو باغچه را چنان کوبیدند
که گل ها به زانو در آمدند ؛
و خسته و کوفته فرو خفتند - گر چه نمردند .
من می دانم که گل ها چه احساسی داشتند ....

رابرت فراست

شاید خیلی چیز ها ارزش ۱۰ بار خونده شدن رو داشته باشه ولی مطلب جدید لطف دیگه ای داره .
باران فقط می خواست بباره . نمی دونست که رگباری شده ....
این بار فقط نم نم ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد