باد بهاری...

رفتم بیرون دیدم داره باد میاد ... یه باد خیلی شدید ... همه روشون رو برگردونده بودند تا گرد و خاک توی چشمشون نره ....روی یه پشت بوم یه بچه باد بادک بازی میکرد ...« نسیم بهاری در این عصر گاه ... دکه ی بادبادک فروشی اکنون باز شده است » ...از «شوها / هایکو گوی ژاپنی »
نظرات 3 + ارسال نظر
دریا سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:51

سلام
نوشته هات خیلی باحال بود
موفق باشی...

me سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:34

yeki bood, yeki nabood
zire gonbade kabood
nah setareh
nah sorood
...

یکی بود یکی نبود ... لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشته بود ( از شعر پریای احمد شاملو ) ... حتما بخون ... حیف که زیاده نمی شه نوشت

امیر سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 20:36 http://weblog.kooche.net

عجیب این آدرس وبلاگت من را به اینجا کشاند . شعر نو خوانی ! و این عاالیست . پیروز باشی

من هم از دیدن سایت شما لذت بردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد