برای حسین پناهی

او تکه تکه از دست رفت ، در روز روز زندگانیش .
افسوس !
نظرات 81 + ارسال نظر
زمستانه یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 16:13

بسیارند کلماتی که ارزششان از سکوت بیشتر باشد.

و من چقدر دلم پر می کشد یک چیزی بگویم
یک حرف ساده ی قشنگ
اما درنگ ؛ نداشتن نمی گذاشت
کلمه کم می آورم !

پیمان دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 16:01 http://peyman59.blogsky.com

سلام
من هم از شنیدن خبر درگذشت پناهی ناراحت شدم.
متنی که نوشتی زیبا بود. یه سوال... چرا برای نوشته هات قسمت نظرات رو حذف کردی؟

گفتم خدمتتون ... اون نوشته هایی که شخصی است و نظر بقیه چندان تاثیری نداره نظر خواهی نداشت ... ولی نوشته های غیر شخصی نظر خواهی داشتن ...

نرگس و روزنه هاش سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 19:15

دلم تنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ-گ شده اساسی....
کجایی دختر گل....؟پاشو بیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــا دیگه....

شما زودتر می گفتی من زود تر میومدم !!!

فرهاد چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 15:43

سلام!

اومده بودم دعوا؛ که تا اومدم این‌جا٬ چرا رفتید از این‌جا! بعد دیدم جواب دادید نظر ها را!

توجیه: من گاهی کاملاً گفتاری می‌نویسم. باید دیده باشید؛ مثلاً مثل رو می‌نویسم مث!!! به هر جهت از تذکرتون متشکر.

منتظر مطالب جدیدتون هستم!

خدانگهدار!
موید و موفق باشید!

نرگس و روزنه هاش پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 00:59 http://www.rozaneh1001.blogsky.com

یه بار دیگه بیام ببینم آپدیت نکردی میام ماچت میکنما:)
زود زود برمیگردم یالا تنبل...!

۱. نه بابا ... خوشم اومد ... ظاهرا فقط من باید می رفتم سفر که شما شنگول شی !!!!
۲.شما بر گرد من خوشحال میشم ببینمتون .
۳. من تنبل نیستم به دو دلیل ۱. دارم جواب شما رو میدم ۲. اگه تنبل بودم اصلا شروع به نوشتن نمی کردم .
۴.زیاد سر من داد نزن چون امتحان کردن ... اثری نداشته !!!

ناتاناییل پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 11:52 http://www.6200.persianblog.com

توی این قضیه فقط باید سکوت کرد.هیچی نگو.حق نداری چیزی بگی........................................................................

زیتون جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 16:32 http://z8un.com

سلام باران عزیزم..ممنون از کامنت زیبایت..وبلاگ خیلی جالب و خوبی داری..اسم شاملو که رو جایی باشه مگه می‌تونه بد باشه؟ پست آخریت نظرخواهی نداشت مجبور شدم در قسمت حسین پناهی عزیزمان بنویسم که دوستش داشتم! و دارم!

سعید جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 22:04 http://saeedmahak@persianblog.com

سلام باران . وقتی می بارم / به آخرین شبنم گلبرگ اولین سپیده ی سحر ... همیشه حسودس می کنم ... سلام .

بارکد شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 09:47 http://moongate.blogsky.com/

کجایی‌؟؟:(

نرگس و روزنه هاش شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 14:01

کم کم دارم عصبانی میشم!!!سوغاتیت کو؟؟؟نکنه میخوای نظراتت از ۶۰تا بگذره!!!؟؟خوب من شصتمی گذاشتم ...دیگــــه؟؟؟

زمستانه شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 17:23

پس کپی پیست رو واسه چی درس کردن!!!

پرنیان یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 06:37 http://parnianm.blogspot.com

:((

پیمان دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 18:11 http://peyman59.blogsky.com

سلام
چرا دیگه نمی نویسی؟


نوشتن دلیل می خواد ... من فعلا دلیل کافی ندارم برای نوشتن !

نرگس و روزنه هاش سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 07:15

یعنی تو یکی منو نشناختی هنوز؟؟؟حرفام چی ؟تلخه ؟؟؟
تحمل زندگی سخت است
اما نباید چنین ضعفی را اقرار کرد ...

«نیچه»

یه زمانی احساس می کردم شناختمتون .. هر بار این حس رو داشتم یه چیزی گفتین که تمام معادلات ذهنی من درباره ی شما ریخته به هم !!!

مریم سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 10:08 http://lahzeh.blogsky.com

روزه ی سکوتت را نمی شکنی بارانم؟

من نگویم که به درد دل من گوش کنید
بهتر آنست که این قصه فراموش کنید .
احساس می کنم اکثر وبلاگ ها شده نوشتن از چیز هایی که نداریم ..که دلمون می خواسته داشته باشیم … چیز هایی که یه زمانی داشتیم و حالا دیگه نیست …. نوشتن از چیزی که دلمون می خواسته باشیم ولی نشدیم …
راحت بگم شده نق نق ….
نمی خوام به این وضع دچار شم …. یه مدت زمان لازمه …همین !!!!!

ماماگوجه سبز سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 16:52 http://gojesabz.com

منم خیلی متاسف شدم برا ی ازدست دادن حسن پناهی ودیگر هنرمندان قدیمی و متین کشورمون نه این هنرپیشه های عتیقه امروزی !

خانه آبی جمعه 20 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 00:20 http://khaneheabi.persianblog.com/

سلام خوشحالم که با وبلاگت و البته خود مجازیت آشنا شدم،حتما ارزش لینک دادان رو داری،حتما... ضمنا از لطفت ممنون.

حتما !!!! هیچ چیزی در دنیا به تزلزل این قطعیت نیست !!!
ممنون

ساحل جمعه 20 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 03:52 http://cobra3.blogsky.com

قالب نو مبارک انشاالله پست جدید هم داشته با شین با این قالب حیفه روزه بگیرین........دست طراحش درد نکنه ایول دستمریزاد.

از طرف طراحش : ( نه که هیچ کی نمی دونه کیه : دی ) مرسی بابت این همه تعریف ….

در میان ساحل من و ساحل تو
اقیانوسی پر هیاهو قرار دارد ؛ خود خروشان من ،
که مشتاقم از آن عبور کنم .

صادق جمعه 20 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 19:25 http://restart.blogsky.com

گفتم: بنویس! چه ساکتی؟ دیر شده!
گفت : دیر نگو، بگو زمان پیر شده!

1.تولد
از راز شب
به راز بزرگ تر روز
صورت می گیرد .

2. هدیه های من محبوب تر از آنند
که یادت را طلب کنند
و از این رو شاید به یادشان بیاوری !

( توضیح بیشتر لازم نیست که ؟ … مرسی برای هر چیزی که خودت می دونی .)
1.2: رابیند رانات تاگور / شب تاب

زمستانه شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 10:05

نوشتن کار ساده ای نیست، می دانم
حوصله می خواهد و انگیزه، می دانم
مطالعه می خواهد و تحقیق، می دانم
و کسانیی که بخوانند آنچه مینویسی
و درکش کنند
و بفهمند تورا
ولی دوست من
تا ننویسی حوصله پیدا نمی شود
انگیزه ای برای بیشتر دانستن نمی یابی
وهمان حس کمبود کلمه و معنا
و اذان را وقتی می گویند که تو بخواهی بنویسی
قالب جدیدت هم مبارک

ستاره می گوید :
« بگذار چراغم را روشن کنم ،
و هرگز بحث نکنیم که آیا این
کمکی به زدودن ظلمت می کند یا نه »
رابیند رانات تاگور / شب تاب
تنها دلیلم برای دوباره نوشتن همین چهار خطه ...

سارا شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 15:20 http://dailynotes.blogsky.com

چه زیبا نویسی...

محمد بازارگان شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 18:01 http://del-aram.vveblog.com

من که نفهمیدم منظورت چی بود..این متن بعدیت نظر دونی نداشت که.

مریم دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 23:14 http://lahzeh.blogsky.com

قالبت خیلی قشنگ شده.رنگ دریا و آرامش و بارون...

دست صادق عزیز درد نکنه ...

نرگس و روزنه هاش سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 00:47

غافل گیری شیرینی بود باران ...بسیار شیرین....اونم وقتی ۸ساعت قبلش کنار دریا بوده باشی گلم...جملت موقع برگشتن تو گوشم بود مدام....برگردید و بدونید که....

ظاهرا خوش گذشته ... خیلی خوبه !!!!

مصطفی سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 03:49

هی سر میزنیم خونه تشریف ندارید
اینجوری مهمان نوازی می کنید.

صابخونه اعلام کرده که داره میره بیرون .. فقط در رو بازگذاشته که مهمونا پشت در نمونن که بیشتر شرمنده نشه !!!

صفر مطلق ( محیا ) سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 15:38 http://zeroabsolu.blogspot.com

تو واقعا وب لاگ قشنگی داری ...نوشته هاتم قشنگن ..البته من همشونو نخوندم ...فقط چن تا شو ...ت ااونجا که وقتم اجازه میداد ..:) ممنونم که به خانه من آمدی ...

مصطفی پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 16:48

ولی این نشد رسم مهمون نوازی

سلام... !! خویی؟؟ خیلی وقته آپدیت نکردی... !!قضیه چیه ؟؟؟ تو هم مثل من تنبلی؟؟؟‌!! راستی ُ مرسه که خیلی وقا پیش بهم سر زده بودی... !!! امروز تولدمه...بلاخره آپدیت کردم... !!! نمی دونم کی خورشید غروب می کنه.... !! اما « همه چیز اگر گاه کمی تیره می نماید ...
باز روشن می شود زود
تنها فراموش نکن این حقیقتی ست :
بارانی باید، تا رنگین کمانی برآید
و لیمو هائی ترش تا که شربتی گوارا فراهم شود
و گاه روز هائی در زحمت
تا که از ما، انسان هائی توانا تر بیازد.
خورشید دوباره خواهد درخشید، زود
خواهی دید. » تندرست و شاد و همیشه شیدا باشی.. !! بدررود !!‌( البته نمی دونم اصلا من رو یادت میاد یا نه ؟؟؟ )

[ بدون نام ] یکشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 23:44 http://cobra3.blogsky.com

باران پس چی شد ما منتظریم.آپدیت نمیکنی؟

رضا دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 09:31 http://parchin.blogsky.com

بسیار زیبا بیان کردید. افسوس

پیمان سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 21:06 http://peyman59.blogsky.com

سلام
چرا دیگه نمی نویسی؟
روزه ی سکوت رو بشکن و بنویس. به فکر طلوع باش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد