یه بار دیگه بیام ببینم آپدیت نکردی میام ماچت میکنما:) زود زود برمیگردم یالا تنبل...!
۱. نه بابا ... خوشم اومد ... ظاهرا فقط من باید می رفتم سفر که شما شنگول شی !!!! ۲.شما بر گرد من خوشحال میشم ببینمتون . ۳. من تنبل نیستم به دو دلیل ۱. دارم جواب شما رو میدم ۲. اگه تنبل بودم اصلا شروع به نوشتن نمی کردم . ۴.زیاد سر من داد نزن چون امتحان کردن ... اثری نداشته !!!
سلام باران عزیزم..ممنون از کامنت زیبایت..وبلاگ خیلی جالب و خوبی داری..اسم شاملو که رو جایی باشه مگه میتونه بد باشه؟ پست آخریت نظرخواهی نداشت مجبور شدم در قسمت حسین پناهی عزیزمان بنویسم که دوستش داشتم! و دارم!
من نگویم که به درد دل من گوش کنید بهتر آنست که این قصه فراموش کنید . احساس می کنم اکثر وبلاگ ها شده نوشتن از چیز هایی که نداریم ..که دلمون می خواسته داشته باشیم … چیز هایی که یه زمانی داشتیم و حالا دیگه نیست …. نوشتن از چیزی که دلمون می خواسته باشیم ولی نشدیم … راحت بگم شده نق نق …. نمی خوام به این وضع دچار شم …. یه مدت زمان لازمه …همین !!!!!
گفتم: بنویس! چه ساکتی؟ دیر شده! گفت : دیر نگو، بگو زمان پیر شده!
1.تولد از راز شب به راز بزرگ تر روز صورت می گیرد .
2. هدیه های من محبوب تر از آنند که یادت را طلب کنند و از این رو شاید به یادشان بیاوری ! … ( توضیح بیشتر لازم نیست که ؟ … مرسی برای هر چیزی که خودت می دونی .) 1.2: رابیند رانات تاگور / شب تاب
نوشتن کار ساده ای نیست، می دانم حوصله می خواهد و انگیزه، می دانم مطالعه می خواهد و تحقیق، می دانم و کسانیی که بخوانند آنچه مینویسی و درکش کنند و بفهمند تورا ولی دوست من تا ننویسی حوصله پیدا نمی شود انگیزه ای برای بیشتر دانستن نمی یابی وهمان حس کمبود کلمه و معنا و اذان را وقتی می گویند که تو بخواهی بنویسی قالب جدیدت هم مبارک
ستاره می گوید : « بگذار چراغم را روشن کنم ، و هرگز بحث نکنیم که آیا این کمکی به زدودن ظلمت می کند یا نه » رابیند رانات تاگور / شب تاب تنها دلیلم برای دوباره نوشتن همین چهار خطه ...
غافل گیری شیرینی بود باران ...بسیار شیرین....اونم وقتی ۸ساعت قبلش کنار دریا بوده باشی گلم...جملت موقع برگشتن تو گوشم بود مدام....برگردید و بدونید که....
تو واقعا وب لاگ قشنگی داری ...نوشته هاتم قشنگن ..البته من همشونو نخوندم ...فقط چن تا شو ...ت ااونجا که وقتم اجازه میداد ..:) ممنونم که به خانه من آمدی ...
سلام... !! خویی؟؟ خیلی وقته آپدیت نکردی... !!قضیه چیه ؟؟؟ تو هم مثل من تنبلی؟؟؟!! راستی ُ مرسه که خیلی وقا پیش بهم سر زده بودی... !!! امروز تولدمه...بلاخره آپدیت کردم... !!! نمی دونم کی خورشید غروب می کنه.... !! اما « همه چیز اگر گاه کمی تیره می نماید ... باز روشن می شود زود تنها فراموش نکن این حقیقتی ست : بارانی باید، تا رنگین کمانی برآید و لیمو هائی ترش تا که شربتی گوارا فراهم شود و گاه روز هائی در زحمت تا که از ما، انسان هائی توانا تر بیازد. خورشید دوباره خواهد درخشید، زود خواهی دید. » تندرست و شاد و همیشه شیدا باشی.. !! بدررود !!( البته نمی دونم اصلا من رو یادت میاد یا نه ؟؟؟ )
بسیارند کلماتی که ارزششان از سکوت بیشتر باشد.
و من چقدر دلم پر می کشد یک چیزی بگویم
یک حرف ساده ی قشنگ
اما درنگ ؛ نداشتن نمی گذاشت
کلمه کم می آورم !
سلام
من هم از شنیدن خبر درگذشت پناهی ناراحت شدم.
متنی که نوشتی زیبا بود. یه سوال... چرا برای نوشته هات قسمت نظرات رو حذف کردی؟
گفتم خدمتتون ... اون نوشته هایی که شخصی است و نظر بقیه چندان تاثیری نداره نظر خواهی نداشت ... ولی نوشته های غیر شخصی نظر خواهی داشتن ...
دلم تنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ-گ شده اساسی....
کجایی دختر گل....؟پاشو بیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــا دیگه....
شما زودتر می گفتی من زود تر میومدم !!!
سلام!
اومده بودم دعوا؛ که تا اومدم اینجا٬ چرا رفتید از اینجا! بعد دیدم جواب دادید نظر ها را!
توجیه: من گاهی کاملاً گفتاری مینویسم. باید دیده باشید؛ مثلاً مثل رو مینویسم مث!!! به هر جهت از تذکرتون متشکر.
منتظر مطالب جدیدتون هستم!
خدانگهدار!
موید و موفق باشید!
یه بار دیگه بیام ببینم آپدیت نکردی میام ماچت میکنما:)
زود زود برمیگردم یالا تنبل...!
۱. نه بابا ... خوشم اومد ... ظاهرا فقط من باید می رفتم سفر که شما شنگول شی !!!!
۲.شما بر گرد من خوشحال میشم ببینمتون .
۳. من تنبل نیستم به دو دلیل ۱. دارم جواب شما رو میدم ۲. اگه تنبل بودم اصلا شروع به نوشتن نمی کردم .
۴.زیاد سر من داد نزن چون امتحان کردن ... اثری نداشته !!!
توی این قضیه فقط باید سکوت کرد.هیچی نگو.حق نداری چیزی بگی........................................................................
سلام باران عزیزم..ممنون از کامنت زیبایت..وبلاگ خیلی جالب و خوبی داری..اسم شاملو که رو جایی باشه مگه میتونه بد باشه؟ پست آخریت نظرخواهی نداشت مجبور شدم در قسمت حسین پناهی عزیزمان بنویسم که دوستش داشتم! و دارم!
سلام باران . وقتی می بارم / به آخرین شبنم گلبرگ اولین سپیده ی سحر ... همیشه حسودس می کنم ... سلام .
کجایی؟؟:(
کم کم دارم عصبانی میشم!!!سوغاتیت کو؟؟؟نکنه میخوای نظراتت از ۶۰تا بگذره!!!؟؟خوب من شصتمی گذاشتم ...دیگــــه؟؟؟
پس کپی پیست رو واسه چی درس کردن!!!
:((
سلام
چرا دیگه نمی نویسی؟
نوشتن دلیل می خواد ... من فعلا دلیل کافی ندارم برای نوشتن !
یعنی تو یکی منو نشناختی هنوز؟؟؟حرفام چی ؟تلخه ؟؟؟
تحمل زندگی سخت است
اما نباید چنین ضعفی را اقرار کرد ...
«نیچه»
یه زمانی احساس می کردم شناختمتون .. هر بار این حس رو داشتم یه چیزی گفتین که تمام معادلات ذهنی من درباره ی شما ریخته به هم !!!
روزه ی سکوتت را نمی شکنی بارانم؟
من نگویم که به درد دل من گوش کنید
بهتر آنست که این قصه فراموش کنید .
احساس می کنم اکثر وبلاگ ها شده نوشتن از چیز هایی که نداریم ..که دلمون می خواسته داشته باشیم … چیز هایی که یه زمانی داشتیم و حالا دیگه نیست …. نوشتن از چیزی که دلمون می خواسته باشیم ولی نشدیم …
راحت بگم شده نق نق ….
نمی خوام به این وضع دچار شم …. یه مدت زمان لازمه …همین !!!!!
منم خیلی متاسف شدم برا ی ازدست دادن حسن پناهی ودیگر هنرمندان قدیمی و متین کشورمون نه این هنرپیشه های عتیقه امروزی !
سلام خوشحالم که با وبلاگت و البته خود مجازیت آشنا شدم،حتما ارزش لینک دادان رو داری،حتما... ضمنا از لطفت ممنون.
حتما !!!! هیچ چیزی در دنیا به تزلزل این قطعیت نیست !!!
ممنون
قالب نو مبارک انشاالله پست جدید هم داشته با شین با این قالب حیفه روزه بگیرین........دست طراحش درد نکنه ایول دستمریزاد.
از طرف طراحش : ( نه که هیچ کی نمی دونه کیه : دی ) مرسی بابت این همه تعریف ….
در میان ساحل من و ساحل تو
اقیانوسی پر هیاهو قرار دارد ؛ خود خروشان من ،
که مشتاقم از آن عبور کنم .
گفتم: بنویس! چه ساکتی؟ دیر شده!
گفت : دیر نگو، بگو زمان پیر شده!
1.تولد
از راز شب
به راز بزرگ تر روز
صورت می گیرد .
2. هدیه های من محبوب تر از آنند
که یادت را طلب کنند
و از این رو شاید به یادشان بیاوری !
…
( توضیح بیشتر لازم نیست که ؟ … مرسی برای هر چیزی که خودت می دونی .)
1.2: رابیند رانات تاگور / شب تاب
نوشتن کار ساده ای نیست، می دانم
حوصله می خواهد و انگیزه، می دانم
مطالعه می خواهد و تحقیق، می دانم
و کسانیی که بخوانند آنچه مینویسی
و درکش کنند
و بفهمند تورا
ولی دوست من
تا ننویسی حوصله پیدا نمی شود
انگیزه ای برای بیشتر دانستن نمی یابی
وهمان حس کمبود کلمه و معنا
و اذان را وقتی می گویند که تو بخواهی بنویسی
قالب جدیدت هم مبارک
ستاره می گوید :
« بگذار چراغم را روشن کنم ،
و هرگز بحث نکنیم که آیا این
کمکی به زدودن ظلمت می کند یا نه »
رابیند رانات تاگور / شب تاب
تنها دلیلم برای دوباره نوشتن همین چهار خطه ...
چه زیبا نویسی...
من که نفهمیدم منظورت چی بود..این متن بعدیت نظر دونی نداشت که.
قالبت خیلی قشنگ شده.رنگ دریا و آرامش و بارون...
دست صادق عزیز درد نکنه ...
غافل گیری شیرینی بود باران ...بسیار شیرین....اونم وقتی ۸ساعت قبلش کنار دریا بوده باشی گلم...جملت موقع برگشتن تو گوشم بود مدام....برگردید و بدونید که....
ظاهرا خوش گذشته ... خیلی خوبه !!!!
هی سر میزنیم خونه تشریف ندارید
اینجوری مهمان نوازی می کنید.
صابخونه اعلام کرده که داره میره بیرون .. فقط در رو بازگذاشته که مهمونا پشت در نمونن که بیشتر شرمنده نشه !!!
تو واقعا وب لاگ قشنگی داری ...نوشته هاتم قشنگن ..البته من همشونو نخوندم ...فقط چن تا شو ...ت ااونجا که وقتم اجازه میداد ..:) ممنونم که به خانه من آمدی ...
ولی این نشد رسم مهمون نوازی
سلام... !! خویی؟؟ خیلی وقته آپدیت نکردی... !!قضیه چیه ؟؟؟ تو هم مثل من تنبلی؟؟؟!! راستی ُ مرسه که خیلی وقا پیش بهم سر زده بودی... !!! امروز تولدمه...بلاخره آپدیت کردم... !!! نمی دونم کی خورشید غروب می کنه.... !! اما « همه چیز اگر گاه کمی تیره می نماید ...
باز روشن می شود زود
تنها فراموش نکن این حقیقتی ست :
بارانی باید، تا رنگین کمانی برآید
و لیمو هائی ترش تا که شربتی گوارا فراهم شود
و گاه روز هائی در زحمت
تا که از ما، انسان هائی توانا تر بیازد.
خورشید دوباره خواهد درخشید، زود
خواهی دید. » تندرست و شاد و همیشه شیدا باشی.. !! بدررود !!( البته نمی دونم اصلا من رو یادت میاد یا نه ؟؟؟ )
باران پس چی شد ما منتظریم.آپدیت نمیکنی؟
بسیار زیبا بیان کردید. افسوس
سلام
چرا دیگه نمی نویسی؟
روزه ی سکوت رو بشکن و بنویس. به فکر طلوع باش.