چرا؟

من ... اینجا دیده به جهان گشوده ام ... اما ... دلم اهل اینجا نیست ... چرا من یک کلاغ نیستم ؟
نظرات 7 + ارسال نظر
آوای من یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 17:02 http://avayeman.blogsky.com

. . . دو سه روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم.

هامون یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 18:58 http://shouka.blogsky.com

براستی ارزوی کلاغ شدن داری؟...اینجا - روی زمین - چه بسیار امالهای متعارف که پاسخی نیافته اند...(راستی! اگر خدا « بیگل » را نمی افرید...)

نمی دونم چرا به این نتیجه رسیدی ... شعر های سخت غیر قابل فهم نوشتن برای من کاری نداره .. ولی ... بگذریم ... این شعر هم از بیگل نبود ... جهت اطلاع عرض شد ...

صادق یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 20:04 http://restart.blogsky.com

سهراب یه شعر داره به اسم «مرغ معما» (حتما خوندیش). آخرش میگه :

ره به درون می‌برد حکایت این مرغ:
آنچه نیاید به دل، خیال فریب است.
دارد با شهرهای گمشده پیوند:
مرغ معما در این دیار غریب است.

امیر ناصری یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 21:35 http://lara.blogsky.com

ممنونم به ناهه سرزدی عزیز. شعری که نوشته بودی زیبا بودو معنای آن زیباتر، مثل باران.

ایلیا یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 23:49 http://www.eastern-ealia.persianblog.com

از ناهه اومدم . همهء بلاگ رو خوندم . نوشته هات رو خیلی دوست دارم . شعر کدکنی دیوونم کرد دیوونه ...

پیمان دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 13:20 http://peyman59.blogsky.com

سلام
ممنونم که به من سر زدی. نمی دونم مطالبم چگونه بود که آنطور نظر داده بودی یعنی گفته بودی «بحث ایران به عنوان وطن رو از نظام جدا کن» من نگفتم که هر کسی ایران رو می خواهد ترک کند عاشق کشورش نیست بلکه خواستم با آن نوشته ها نشان دهم مقصر کیست.
موفق باشید.

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 20:30

زیبا بود......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد