برای « م. امید »

هر که آمد بار خود را بست و رفت ... ما همان بد بخت و خوار و بی نصیب ... زان چه حاصل ، جز دروغ و جز دروغ ؟ ... زین چه حاصل جز فریب و جز فریب ؟ ... باز می گویند : فردای دگر ... صبر کن تا دیگری پیدا شود ... نادری پیدا نخواهد شد ، « امید » ! ... کاشکی اسکندری پیدا شود ... « از مهدی اخوان ثالث / م. امید »
نظرات 2 + ارسال نظر
صادق شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 14:24

بهل کاین آسمان پاک
چرا گاه کسانی چون مسیح و دیگران باشد
که زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند کآن خوبان
پدرشان کیست ؟
و یا سود و ثمرشان چیست ؟

بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
به سوی سرزمینهایی که دیدارش
بسان شعله ی آتش
دواند در رگم خون نشیط زنده ی بیدار
نه این خونی که دارم ، پیر و سرد و تیره و بیمار
چو کرم نیمه جانی بی سر و بی دم
که از دهلیز نقب آسای زهر اندود رگهایم
کشاند خویشتن را ، همچو مستان دست بر دیوار

----------------------
راستی چی شد که این دفعه از اخوان نوشتید؟!!!

من قبلا هم از اخوان نوشته بودم « زمستان » ش رو ... توی وبلاگ « قیلوله » یه شعر از اخوان خوندم یادم اومد که خیلی وقته ازش شعری ننوشتم ... نمی دونم چرا ولی « اخوان ثالث » زاید بین نسل امروز شناخته شده نیست ... شاید چون درک شعر های سخته ... شاید...

آیه‌های زمینی شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 18:27 http://aiehaiezamini.blogsky.com

از وقتی گم کردم کتابشو کم ازش خوندم... اتفاقا داشتم دیشب بهش فکر می‌کردم... به دو دریچه... به ...

ما چون دو دریچه رو به روی هم ... آگاه ز هر بگو مگوی هم ... هر روز سلام . پرسش و خنده ... هر روز قرار روز آینده ... عمر آینه ی بهشت ... اما ... آه ... بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه ... اکنون دل من شکسته و خسته است ... زیرا یکی از دریچه ها بسته است ... نه مهر فسون نه ماه جادو کرد ... نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد