بی هیچ خنده ای ...

در نیست ... راه نیست ... شب نیست ... ماه نیست ... نه روز و نه آفتاب ... ما بیرون زمان ایستاده ایم ... با دشنه ی تلخی در گرده های مان ... هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید ... که خاموشی به هزار زبان در سخن است ... در مردگان خویش نظر می بندیم با طرح خنده ای ... و نوبت خود را انتظار می کشیم ... بی هیچ خنده ئی !! ... « احمد شاملو »
نظرات 6 + ارسال نظر
گلی جون دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 17:28 http://girl.blogsky.com

آری
بی هیچ خنده ای انتظار می کشیم

نرگس دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 17:35 http://rozaneh1001.blogsky.com

یاد شعر آسیاب به نوبت قیصر امین پور افتادم....پوسترای شاملو تو نمایشگاه منو یاد تو مینداخت...دیدی؟حرفی بزن پیش از آنکه در اشک غرقه شوم...

ممنون از یاد آوریت ... بله همه رو دیدم و همه رو خریدم .... حالا به هر طرفی که تو اتاقم بچرخم می بینمش ... دیگه دلم براش تنگ نیست ...

صادق دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 19:49 http://restart.blogsky.com

چه بگویم سخنی نیست
می وزد بر سر امید نسیمی
لیک تا زمزمه ای ساز کند
بر رهش نارونی نیست
چه بگویم سخنی نیست
(احمد شاملو)

الان خیلی دیرمه ... بعدا جوابت رو می دم ... ولی دلم می خواد حتی اگه نمی نویسی باز هم ببینمت ..

پدرخوانده سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 00:02 http://iranroozi.blogsky.com

سلام .. با دشنه تلخی در گرده هایمان .. انتظار می کشیم بی هیچ خنده ای .. راستی خاموشی یعنی فقط سکوت ؟‌ یه نگاه هم می تونه معنی خاموشی بده؟ یه اشک؟ یه آّه؟ .. دشنه در پهلوهایمان و باز انتظار می کشیم .. همیشه منتظریم تا کسی از بیرون بیاد مطمئنا تا خودمون نخوایم کسی به داد ما نمیرسه این رسم قرن فولاد و آهنه.. شاد باشی .. والسلام

مریم سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 16:54 http://lahzeh.blogsky.com

باران عزیزم.با این همه اظهار لطف و مهربونی و نظراتت بدجوری شرمنده م کردی.به دلایلی الان نمی تونم بنویسم.بازم ممنون.

امید وارم به زودی این دلایلت از بین بره ... نمی خواستم شرمنده شی ...

واما من جمعه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 21:46 http://pooshal.blogsky.com

سلام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد