فریاد می زنم ...

فریاد می زنم ... من چهره ام گرفته ... من قایقم نشسته به خشکی ... مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست : یکدست بی صداست ... من ، دست من کمک ز دست شما می کند طلب ... فریاد من شکسته اگر در گلو ، و گر ... فریاد من رسا ... من از برای خلاص خود و شما فریاد می زنم .... فریاد میزنم ... « علی اسفندیاری (نیما یوشیج )»
نظرات 9 + ارسال نظر
من جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 20:21

خلاص من و شما کجاست؟
پشت دیوار٬ بی پناه
پشت خروار ها آدم
پشت مرگ های بزرگ٬ بی دم؟
خلاص ما کجاست؟

نه خیر ... پشت فریاد من وتو ... پشت خشم من و تو ... پشت مشت های گره کردمون ...

دنیا شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 15:38 http://donyayeman.blogsky.com

سلام ..خوبی؟.
مرسی که بهم سر زدی ..
من لینکت کردم ..
شاد باشی .قربانت

ممنون خوبم ...!

مریم شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 17:12 http://lahzeh.blogsky.com

چرا من هیچ وقت موفق نشدم احساس خاصی نسبت به شعرهای نیما پیدا کنم؟!

شاید همیشه با همین پیش داروی شعر هاش رو خوندی ... شعر « ناقوس » نیما رو بخون اون وقت حتما حس پیدا می کنی ....

مصطفی شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 18:52 http://www.m-farahi.blogsky.com

منم همینطور که مریم خانوم می گه
درسته علی اسفندیاری پدر شعر نو ایران است
اما سهراب دیگه چیزیه
یادداشتهات خیلی زیبا هستن
لینکت رو گذاشتم تو وبلاگم
موفق باشی .

جواب شما هم همونی که به « مریم خانوم » عرض کردم ... ولی « نیما » و « سهراب » دو طیف جدا هستند که اصلا قابل قیاس نیستند ...

پاییزان یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 08:16 http://paaeezan.blogspot.com

فریادهای بی‌پاسخ در این دنیای سنگی...

م.ن یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 14:53 http://paad.blogsky.com

شاید اگر «در ستایش زمین لرزه» را کامل می خواندید بد نبود یا دست کم بند ۶ را مروری می کردید:

6 . فقط یک چیز مانده که نمی‌خواهم ناگفته بماند؛ نمی‌دانم اگر در تهران ـ شهری که من هم‌اکنون در آن زندگی می‌کنم ـ زمین‌لرزه‌ای اتفاق بیفتد چه‌کسی چنین یادداشتی را درباره‌ی آن خواهد نوشت یا چه بر سر من و دیگر پایتخت / متن‌نشینان خواهد آمد و چند ده هزار نفر به کام مرگ خواهند رفت و قس علی هذا؛ اما باور کنید سخت است نوشتن / سخن گفتن از آثار هنری‌ای که دست‌هاشان آلوده به خون آدمیان است و کودکان معصوم؛ به همان سان که گردش در حاشیه‌ی جنگ جهانی دوم و آن دو بمب کذایی، هیتلر و نازیسم، موسولینی و فاشیسم، کشتارهای قومی و مذهبی و کودک‌آزاری‌ها و حتا خفاش شب‌های تهران و…

آری، شاید بر تمام بشریت تاکنون بی‌معنایی فرمان‌روا بوده است و بر ما و من و این متن نیز.

من تمام مطلب رو کامل خوندم ... نوشته ی من هم منافیتی با بند ۶ و با کل نوشته ی شما نداره ... فقط یاد آوری کردم در شرایطی میشه از دیگاه شما به ماجرا نگاه کرد که درگیر قضیه نباشید همین ...

رها یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 17:26 http://rahaaa.blogsky.com

باران
و اگر من فریاد نزنم ؟
و اگر فریادها تار ببندند بر گلویم ؟

اون وقت من به جای تو هم فریاد خواهم کرد ... رساتر از همیشه

من یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 19:56

چه عادتی داریم ما به دیوار مشت زدن و توی آب لگد انداختن؟

وقتی مشت می زنی به دیوار و دردت میاد می فهمی زورت چقدر زیاده ...

صادق دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 00:59 http://restart.blogsky.com

سایبان آرامش ما، ماییم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد