باران شکوفه ...

رفتم بیرون ... از معدود نوروز هایی بود که تهران بودم ... خیابون ها خلوت ... مغازه ها بسته ... بدون سر و صدا انگار اینجا تهران نیست ... داشتم فکر می کردم اگه مردم نباشند ... بازم اینجا تهرانه ؟! ... آسمون رو نگاه کردم ... داشت باد میومد ... رفتم زیر یه درخت شکوفه ... بارون می بارید ... درخت شکوفه لخت شده بود ... و من پر از گلبرگ شکوفه ... دارم میرم یزد ... شهر بادگیر ها ... نگین سبز کویر ...
نظرات 5 + ارسال نظر
عمو رضا سه‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 18:06 http://amooreza.blogsky.com

اگر روز اول فروردین مجبور می شدی تو اون برف بری بیرون ومجبور می شدی بخاطر نبودن ماشین تا میدون ازادی ژیاده بری وتا زیر زانو خیس می‌شدی اینجوری شاعرانه از خلوتی نمی گفتی. فحش می‌دادی٬ داد می زدی٬....

به همه چیز میشه خوش بینانه نگاه کرد ... بد بینانه هم میشه ... من این طوری ترجیح میدم ...

هامون سه‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 20:58 http://shouka.blogsky.com

باید از این شهر رخت بربست...چه جای ماندن؟

بیا رو توشه برداریم ... قدم در راه بی برگشت بگذاریم ....ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ....؟!

محسن چهارشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:37 http://ostadrabi.blogsky.com

شما به لینکای من اضافه شدید اگه می خواید باقی بمونید..؟

مریم پنج‌شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 14:00 http://lahzeh.blogsky.com

تا حالا تهران رو اینجوری ندیده بودم.انگار گرد مرگ پاشیدن روی شهر...وای.ما پارسال عید رفتیم یزد.هنوز مزه ش زیر دندونمه اینقدر که خوش گذشت.جای ما رو هم خالی کن...

این بار به من هم خیلی خوش گذشت ... شهر باد گیر ها ... شهر سبز

صادق جمعه 7 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:44 http://restart.blogsky.com

مسافرت خوش بگذره!!!

عالی بود ... جاتون خالی ...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد