نفرین بر خدا ... !

داره بارون میاد ... شایدم برف ... همه !!! خوشحالیم ... بعضی ها برای اینکه هوای تهران تمیز میشه .. راننده آژانس برای اینکه مسافرش بیشتر میشه ... کشاورز برای اینکه زمینش سیراب میشه ... مغازه دار برای اینکه چتر های مونده اش رو می فروشه ... من برای اینکه از صدای خوردن بارون روی برگ ها خوشم میاد .... ولی بعضی ها ناراحتند ... مادری که با بچه ی کوچیکش زیر بارون مونده ، بچه خسته است ، و مادر می دونه که کفش بچه سوراخه ... مادر هایی که تازه شیشه های خونه رو پاک کرده بودند ...و... بساطیه کنار خیابون زیر لب داره غر میزنه ... لباس هاش خیس شده ... « نفرین به این بارون بی وقت ... نفرین بر خدا ...»
نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 21:01 http://www.cobra3.blogsky.com

سلام باران عزیز
خوشحالم که به من سر زدی مطالب شما رو هم خوندم خوب می نویسی پاینده باشی و سال نو هم مبارک.

نوروز باستانی شما هم پیشاپیش فرخنده ...

آوای من دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 21:04 http://avayeman.blogsky.com

حالا چرا خدا؟؟؟ این همه بنده خدا

مگه مسئول بارش بارون من وتو هستیم ....؟ نه ... ولی مسئول فقر اون من و تو هستیم ...

me دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 23:19

fekr mikonam talkh minevisi
areh
?
chera
?

صادق سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 00:23 http://restart.blogsky.com

جالبه که اسمتون «باران» هست و این قدر به بارون مثبت نگاه میکنید!!!!!!!!

من به بارون مثبت نگاه می کنم ...ولی حقایق رو هم نمی شه انکار کرد ...

علی سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:15 http://geo.blogsky.com

خوشحالم که به من سر زدی شاید اسم وبلاگ را عوض کردم مطالب شما رو هم خوندم خوب می نویسی پاینده باشی
سال نو هم مبارک

نوروز باستانی شما هم فرخنده ...

ماه مهر سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:47 http://mahemehr.blogsky.com

چرا منم یه همچین حسی داشتم!
...
دیروز تو برف و بارون،
یه پیرمرد رو دیدم،
با کمر خمیده،
با یه کیسه پر از شکر،
و کتی که تنش بود کاملاْ‌ خیس بود!
..
راه می رفت و می‌گفت:
جوانی کجایی......!!!
و آواز......

درد همه جا هست ...توی هر سنی فقط باید دید ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد