قطعه ای از یه شعر ...

توان تحملت ار هست شکوه مکن ... به پرسشی ار پاسخ می گویی پاسخی در خور گوی ... در برابر رگبار گلوله اگر می ایستی مردانه بایست ... که پیام ایمان و وفا جز این نیست ...!« ایلیا ارنبورگ »
نظرات 2 + ارسال نظر
قمر شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 23:03

چرا حرفای تو رو نمی فهمم؟
خودت از حرف های خودت چیزی می فهمی؟
تمام . نه نصف بیشتر حرفات بی معنی اند.
زیر حرفام جواب بده
پاک هم نکن.
قمر از لارستان-شهر جدید

نمی گفتی هم پاک نمی کردم ...تمام حرف ها هم با معنی هستند ...لزومی نداره چون تو نمی فهمی بی معنی باشند ... یه خورده که اهل شعر باشی معنیشون رو می فهمی ...مشکل از تو نه من ...

قمری یکشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 22:09

آب قند بخور پس نیوفتی
مامانت بهت گفته شاعری ؟

واقعا برات متاسفم ... هم برای طرز صحبت کردنت ...هم اینکه هنوز نمی دونی این شعر ها از من نیست ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد