برای تمام کسانی که زمانی می نوشتند ...
« - وارتان بهار خنده زد و ارغوان شکفت ... در خانه ، زیر پنجره گل داد یاس پیر ... دست از گمان بدار ! ... با مرگ نحس پنجه میفکن ! ... بودن به از نبود شدن خاصه در بهار ... » ... وارتان سخن نگفت ... سر افراز دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت ... وارتان سخن نگفت ... وارتان ستاره بود ... یک دم در این ظلام درخشید و جست و رفت ... وارتان سخن نگفت ... وارتان بنفشه بود ... گل داد و مژده داد : « زمستان شکست !» و رفت ... « احمد شاملو »