-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1384 11:30
به نام خداوند بخشنده ی مهربان و دوباره سلام !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 16:21
۱. آه ! شور زندگی و شوق بودن در تو هم مرده است ؟ هم چنان که در من ! ۲. زندگی یک خیابان دراز است یک خیابان دراز بی انتها .
-
این روزها
دوشنبه 2 خردادماه سال 1384 13:17
زندگی یک خیابان دراز است ...
-
شخصی !
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 10:55
با دونفر از آشناها قرار داشتم که برم نمایشگاه ، دلیلی و بهانه ی خاصی نداشتم ، بیشتر می تونم بذارم به حساب عادت ... باید می رفتم که رفته باشم ، همین ! جاهای شلوغ رو دوست ندارم زیاد ، کلافه کننده است بیشتر ، دیدن جمعیتی که هیچ نقطه ی مشترکی باهاشون ندارم ... ولی این بار خوب بود ... گم شدن توی آدم هایی که منو نمی شناسند...
-
شبانه
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 00:32
* « عزیزان ، برادران و خواهران ، در ساعت بیست و یک و سی و هفت دقیقه ، روح جووانی پائولوی دوم ( ژان پل ) یه خانه ی پدر بازگشت . برای او دعا می کنیم » . ساده ترین جملاتی که خبر از درگذشت یکی از دوست داشتنی ترین پیرمردهای دنیای کاتولیک میداد . به بدترین نامی که می تونستیم ازشون یاد کردیم ، جنازه ی پاپ ( اخبار ساعت13 جمعه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1384 14:25
بهاریه : فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد ، و دایه ی ابر بهاری را فرموده ،تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد . درختان را به خلعت نوروزی، قبای سبز ورق در بر گرفته ، و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع، کلاه سبز شکوفه بر سر نهاده . * دیباچه ی گلستان سعدی * « یا ملائکتی قد استُحیُیتَ مِن عبدی ، و لَیس له غیری ، فقد...
-
چتر ها را باید بست !
جمعه 21 اسفندماه سال 1383 17:36
بارون باهار بذار بارون ماچت کنه بذار بارون مث آبچک ِ نقره رو سرت چیکه کنه . بذار بارون واست لالایی بگه . بارون کنار کوره راها آبگیری راکد دُرُس میکنه تو ناودونا آبگیرای روون را میندازه ، شب که میشه رو پشت بونامون لالایی بریده بریده میگه . عاشق بارونم من ! * لنگستون هیوز
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1383 21:17
و گفت : به صحرا شدم ، عشق باریده بود و زمین تر شده . چنانکه پای به برف فرو شود ، به عشق فرو می شد ! تذکرکالاولیا / بایزید بسطامی
-
سایبان آرامش ما ، ماییم !
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1383 23:04
من از مصاحبت آفتاب می آیم ، سایه کجاست ؟ * سهراب سپهری / بابل / ۱۳۴۵
-
۵و ۵۵ دقیقه و ۲۳ ثانیه
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1383 13:26
طبل یادت نره مرگ طبلیه که یه بند صداش بلنده تا اون کرم آخریه بیاد و به صداش لبیک بگه ، تا اون ستاره آخریه خاموش شه تا اون ذره آخریه دیگه ذره نباشه تا دیگه زمونی تو کار نباشه تا دیگه نه هوایی باقی بمونه نه فضایی ، تا دیگه هیچی هیچ جا نباشه . مرگ یه طبله فقط یه طبل که زنده ها رو صدا می زنه : بیاین ! بیاین ! بیاین ! *...
-
برای حسین (ع) و ...
جمعه 30 بهمنماه سال 1383 15:11
کدام آهنگ آیا می تواند ساخت ؛ طنین گام هایی را که سوی نیستی مردانه میرفتند ، طنین گام هایی را که آگاهانه می رفتند ؟!
-
مناجات
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1383 13:27
خدایا خدایا ! تو با آن بزرگی - در آن آسمان ها - چنین آرزویی بدین کوچکی را توانی برآورد آیا ؟ شفیعی کدکنی / از زبان برگ
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 17:50
جنگ به پایان رسیده بود ژنرال ها با مدال های جدید در خیابان بودند شهید گمنام از راه رسید به آن ها نگاهی کرد کلاهش را پایین کشید و در جشن پیروزی گم شد داوود مرندی / از کتاب یخ همچون شعر
-
تو ...
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1383 15:11
گل از خوبی به مه گویند ماند ، ماه با خورشید تو آن ابری که عطر سایه ات چون سایه ی عطرت تواند هم گل و هم ماه هم خورشید را ماند . مهدی اخوان ثالث * غزلک یا غزلی یا خسروانی ، اشعار سه بیتی هستند که وزن عروضی ندارند .
-
و خدایی که در این نزدیکی ست !
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 22:11
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید؟ معشوق همین جاست بیایید بیایید معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سر گشته شما در چه هوایید ؟ گر صورت بی صورت معشوق ببینید هم خانه و هم خواجه و هم کعبه شمایید ده بار از آن راه بدان خانه برفتید یک بار از این خانه بر این بام بر آیید آن خانه لطیفست ، نشانهاش بگفتید از خواجه ی آن خانه...
-
برای تو و خویش ...
یکشنبه 27 دیماه سال 1383 12:45
به سان رهنوردانی که در افسانه ها گویند ٬ گرفته کوله بار زاد ره بر دوش ٬ فشرده چوبدست خیزران در مشت ٬ گهی پر گوی ٬ گه خاموش ٬ در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند . ما هم راه خود را می کنیم آغاز ! مهدی اخوان ثالث / چاووشی
-
برای همه ی رفتگان
چهارشنبه 16 دیماه سال 1383 18:12
... هیا بانگ شور انگیز حسرت مخور ! بخسب ! پرواز کن ! بیارام ! دریا نیز می میرد . *فدریکو گارسیا لورکا
-
بم .. شهری که دیگر نیست !
شنبه 5 دیماه سال 1383 10:31
یاران به مرافقت چو دیدار کنید شاید که زدوست یاد بسیار کنید چون باده ی خوش گوار نوشید به هم نوبت چو به ما رسد نگون سار کنید پارسال ۵ دی روز خوبی نبود ... امسال می تونست روز خوبی باشه براشون ..ولی باز هم نیست ... خدایشان رحمت کند .
-
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ...
دوشنبه 30 آذرماه سال 1383 11:24
۱ . امروز روز اول دیماه است من راز فصل ها را می دانم و حرف لحظه ها را می فهمم نجات دهنده در گور خفته است و خاک ٬ خاک پذیرنده اشارتیست به آرامش ! ای یار ٬ ای یگانه ترین یار چه ابرهای سیاهی در انتظار روز مهمانی خورشیدند ! سکوت چیست ؟! چیست ٬ چیست ای یگانه ترین یار ! سکوت چیست جز حرف های ناگفته ٬ من از گفتن می مانم ٬ اما...
-
برای تولد بامداد
یکشنبه 22 آذرماه سال 1383 19:02
در پیچیده به خویش چنین جنین وار که پیرامن ات انکار تو می کند ٬ در چنبره ی خوف سیاهی به زهدان ماننده در ظلماتی از غلظت سرخ کینه یا تحقیر . « - رها شو تا به معرکه ی جدال در آیی حتا به هیات شکل نایافته ی جنینی ! » میلادت مبارک ای واحد آماری ای قربانی کاهش نوزاد مرگی ! احمد شاملو / ۱/۷/۷۰ / کتاب در آستانه اینکه ۷۰ ساله شد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 آذرماه سال 1383 12:32
۱. می اندیشم به روزهای که ندیده بودمش هنوز روز هایی که گویی هیچ تشویشی نداشتم ! ۲. ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق ؟! گفتم ای ناصح عاقل هنری بهتر از این ؟ * *: حافظ
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 آذرماه سال 1383 21:13
کسانی که می دانند ٬ عمل می کنند و کسانی که نمی دانند ٬ یاد می دهند !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 آبانماه سال 1383 20:31
نقطه . سر خط !
-
شاید !
چهارشنبه 27 آبانماه سال 1383 18:33
برای اعتراف به کلیسا می روم رو در روی علف های روییده بر دیوار کهنه می ایستم و همه ی گناهان خود را یک جا اعتراف می کنم بخشیده خواهند شد به یقین علف ها بی واسطه با خدا سخن می گویند !!! حسین پناهی *آی فلانی من بخشیده خواهم شد ؟!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 آبانماه سال 1383 17:28
۱. عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت ! ۲. * هر کجا هست خدایا به سلامت دارش ...
-
برای تو و خویش ...
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1383 09:12
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهار شنبه پنج شنبه جمعه شنبه یکشنبه دوشنبه ... ... شنبه یکشنیه ... ... ... «این چنین می گذرد ؛ روز و روزگار من ! من روز را دوست دارم ولی ٬ از روزگار می ترسم!»* *:حسین پناهی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 آبانماه سال 1383 19:47
خدایا ... خدایا .... خدایا ..... خدایا ...... ... ... آمین ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 آبانماه سال 1383 01:15
هنگامی که خداوند منتظر است تا معبدش از عشق برپا شود، انسان ها سنگ های آن را می آورند . رابیندرانات تاگور / ماه نو و مرغان آواره بارها نوشتم و بارها خوندید و بارها چند خطی نوشتید که بدونم خوندید ... این بار نوشتم که فکر کنید !
-
برای اولین باران پاییزی ...
جمعه 1 آبانماه سال 1383 14:45
تغابن گرما زده با غبار تابستان عابران فصل های بی باران به آبادی پاییز رسیده ایم. افسوس ما مبتلایان عاد ت طاعون زدگان شهرهای بی سبزه با اولین باران به زیر چترهای سیاه پناه آوردیم.
-
برای دوره گرد پاییز ...
سهشنبه 28 مهرماه سال 1383 01:03
ابرهای پاره شده ٬ برگ های خیس و پوسیده ٬ ستاره های کم سو٬ ماه رنگ پریده ٬ خریداریم !