هوای گرم و شرجی ... دشت های طلایی گندم ... گله ی گوسفندان بدون پشم ... هجوم پشه و مگس ... و بدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت ... برق کج بیل وسط جالیزهای خربزه ... قطره های عرق بر پیشانی پیرمرد کشاورز ... درختان خم شده زیر بار گیلاس و زرد آلو ... صدای جیغ بچه های توی جوی آب ... بوی پا ... صدای وانتی هندوانه فروش ... اوقات فراغت !!!!!!!!!!! پنجره های پایین کشیده ی ماشین های بی کولر ... صدای دانش آموزکان توی کوچه ... برنامه های ویژه ی تلویزیون وطنی !!!!!! آب دوغ خیار ... صبحانه های ساعت ۱۲ ظهر ... اسکی روی چمن ! ... لذت لیس زدن یه بستنی قیفی دو وجبی ... تابستون اومده ...
سلام دوست عزیز.بعد از ظهری بهار یت بخیر
حرفهای جالبی بود. از وبلاگت خوشم اومد.اگه وقت کردی به من هم سر بزن.راستی اگه خواستی من منتظر تبادل لینکم.
خدانگهدار
سلام
اگر با کار در اینترنت موافقید به ما سر بزنید و ساعتی 10 دلار به دست آورید.
به ما سر بزنید و وبلاگ خود را نیز در فهرست کاربران ثبت کنید.
به ما سر بزنید. ضرر نمی کنید.
به شما سر نمی زنم که دلم خنک شه ... بخ شما سر نمی زنم که یه نفر دیگه به این دنیای پولکی شما اضافه نشه ... به شما سر نمی زنم که اون ۱۰ دلار شما نصیب یه کس دیگه بشه ... به شما سر نمی زنم که حرصت درآد چون حرص من رو در آوردی ....
بارا ن جان نمیدونی نظرت در وب لاگم چقدر حالمو گرفت...فکر میکنی اونارو نمیبینم؟چرا از تلخی بگم؟میخوام را حتتر زندگی کنم...توقع زیادیه؟زندگی به اندازه کافی به ما سخت میگیره...پس ما به خودمون سخت نگیریم لا اقل...
شیرجه زدن توی آب (اون هم با لباس) ...
وسط ظهر داغ تابستونی !!!!!!!!!!!!!!!!
امروزم مثل همه ی روزای دیگه ، صبح خورشید طلوع کرد و حالا هم داره غروب می کنه ، همه چی برای همه مثل هر روز بود . اما برای من ... نمی دونم شاید خدا می خواست یادم بندازه که ....
سلام
مرسی که به من سرزدی ...!
حالا یادت اومد دیگه ؟!
اومد مگه؟
زمان چقدر زود می گذرد ... بوی بهار نارنج و بهار ... انگار همین دیروز بود ...
سلام همنام مهربونم.
ممنونم که تنهام نگذاشتی و حرفای زیبات مثل خود بارون دلتنگیهامو نوازش داد.بازم پیش من بیا.
فدای شما
باران/
سلام خوب بود امیدوارم
موفق باشی و وبلاگت هروز بهتر از دیروز بشه
بابای
سلام باران ......
مرسی عزیزم که به من هم سر زدی
خانمی تو از کجا میدونی من بروی خودم نمیارم؟؟؟باید بیام یه چیزاییو داد بزنم؟کی از دل اون یکی خبر داره ؟(راستش این
روزا از نصیحت خستم...میخوام کمی بیشتر مثبت باشم اون لحظه که کامنتتو دیدم خیلی ناراحت بودم ...به یکی گفتم شاید جنبه نظرات رو ندارم)ولی دوران خوبی ندارم. دارم بلند میشم......یه روزنه رو هیچوقت نبند...خانمی من بازم منتظرت در قسمت نظرات هستم...
بخند بر شب
بر روز ،بر ماه
بخند بر پیچاپیچ
خیابان های جزیره ، بر اینان که دوستت دارند
اما آن گاهکه چشو می گشایم و می بندم
آنگاه کا پاهایم می روند و باز می گردند
نان را ، هوا را
رو شنی را ، بهار را
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم ...
« پابلو نرودا »
.......
باید موقعییتت رو درک می کردم ...
شما ببخشید ...
سلام. واقعا لذت داره :)
خوش حالم که این قسمت زندگی خوشاینده . لذت ببر ...