برای تمام کسانی که زمانی می نوشتند ...
« - وارتان بهار خنده زد و ارغوان شکفت ... در خانه ، زیر پنجره گل داد یاس پیر ... دست از گمان بدار ! ... با مرگ نحس پنجه میفکن ! ... بودن به از نبود شدن خاصه در بهار ... » ... وارتان سخن نگفت ... سر افراز دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت ... وارتان سخن نگفت ... وارتان ستاره بود ... یک دم در این ظلام درخشید و جست و رفت ... وارتان سخن نگفت ... وارتان بنفشه بود ... گل داد و مژده داد : « زمستان شکست !» و رفت ... « احمد شاملو »
سلام
وبلاگ جالبی داری
اگر نیاز به لوگو ویا بنر تبلیغاتی دارید یه ما یه سر بزنید
با شرایط استثنایی (یک پست تبلیغاتی به ما بدهید ) تا صاحب لوگو و بنر حرفه ای شوید
موفق باشی
از لطف شما بسیار بسیار سپاسگزار ... خدمت شما و میکرون و دوست های دیگه ... من احتیاج به هیچی ندارم .. از الان تا ابد !
وارتان رو میشناسیم؟
==================================
کامنتای بقیه رو اگر میخوندی میدیدی هیچکس نفهمیده!!! هاها
==================================
با احمد شاملو مرتبط نشدم ولی خیلی از کاراشو دوست دارم بخصوص کارایی رو که برای بچه ها انجام داده...
پایدار باشید
خوب پریای قصه
مرغای پر شکسته
آبتون نبود
نونتون نبود
چایی و قلیونتون نبود
کی بتون گفت که بیاید دنیای ما ؟
دنیای وا مونده ی ما ؟
قلعه ی قصتون رو ول بکنید کارتون رو مشکل بکنید ؟
پریا هیچی نگفتند
مثل ابر های بهار گریه می کردند پریا ...
از شعر « پریا » ی احمد شاملو
در مورد وارتان که رضا جان لطف کردند توضیح دادند ..
خوب اگه بقیه هم متوجه نشدند شما یه لطفی بکن توضیح بده
امان از راه بی عابر
امان از شهر بی شاعر
امان از روز بی روزن
امان از این همه رهزن
امان از باد بی باده
امان از سرو افتاده
امان از روز بی رویا
امان از شام مرگ آوا
امان از شعله ی آخر
هجوم باد و خاکستر
که از پروانه ی پرپر
اجاق شب نشد روشن
اخوان عزیز یه شعری داره به نام « سگ ها و گرگ ها »
حتما بخون ..
یه کوچولوش رو برات می نویسم
گرگ ها : « درین سرما ، گرسنه ، زخم خورده ،
دویم آسیمه سر بر برف ، چون باد
ولیکن عزت آزادگی را
نگهبانیم ، آزادیم ، آزاد »
وارتان از جوانترین افرادی بود که در کودتای ۲۸ مرداد دستگیر شد و زیر شکنجه ساواک جان داد. در حالی که خیلی از رده های بالای حزب توده راحت اعتراف کردند و ...
شاملو هم اون زمان برای اینکه شعرش سانسور نشه اونو با عنوان نازلی سخن نگفت منتشر کرد.
بلاگ خوبتونو تبریک میگم. موفق باشید.
/رضا.
بابت توضیحاتتون مرسی ... من چون این شعر رو یک بار اون اوایل نوشته بودم و توضیحاتش رو هم همون موقع دادم دیگه نیازی به تکرار ندیدم ...ولی اشتباه کرده بودم
شعرش خیلی چسبید
من نفهمیدم برای چی نوشته بودی نه هر که سر بتراشد قلندری داند ؟ راستی این شعر همخ خیلی قشنگه. جز اولین کارهای قوی شاملوه ... شاد باشی
در مورد اون جمله مبام برات توضیح میدم ..
یاحق
سلام
ممنون
وارتان و خاطرات خوب مدرسه...
سلام !
پس برای وارتان یا وارطان باید یه جشن بگیری !و سر درش بنویسی : هر که فهمید بیاد تو!
موفق باشی
صدر
گاهی اوقات بی سخنی بهتر از هر سخنیه ... باران عزیزم ممنونم از اینکه بهم سر زدی و خونه دلمو از برکت باران رحمتت پر کردی - در پناه حق ...
ولی حواسمون باشه فقط گاهی !!!! اوقات ... امید وارم تو تشخیص اون اوقات اشتباه نکینیم ... نه من ، نه ...
مژده ی بهار دادو رفت...
فکر کنم یه بار دیگم اینو نوشتی درسته
یامن جای دیگه ای خوندم
این جا هم خوندی ... شاید جای دیگه هم خونده باشی
این همه شعر قصه چی؟واسه تخلیه روح؟با با اخرش که چی مرگ دیگه
کاش به همین راحتی ها روح تخلیه می شد ...
یه بار به ملا نصرالدین می گن چرا لباست رو نمی شوری میگه آخه دوباره کثیف میشه بعد دوباره باید بشورم ... بشرم که چی ؟
خوب اگه آخرش مرگه تو چرا از همین الان خودت رو راحت نمی کنی ؟
من اگه جای تو بودم هیچ وقت این طوری قضاوت نمی کردم