به سان رهنوردانی که در افسانه ها گویند ٬ گرفته کوله بار زاد ره بر دوش ٬ فشرده چوبدست خیزران در مشت ٬ گهی پر گوی ٬ گه خاموش ٬ در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند .
این شعر عجیب مرا به گذشته می برد . شعر را اخوان به حسن پستا تقدیم کرده است و چند سال پیش که حسن پستا درگذشت تنها دبیر ادبیات دوست داشتنی تمام عمرم با چشم گریان سر کلاس صبح آمد این شعر را خواند و رفت . استادش مرده بود و برای او تنها این شعر مانده بود از اخوانی که خود سالها قبل رفته بود ...
سلام مهربون نمیدونم چطوری سر از این دیار درآوردم اما هرچه بود سفر خوبی بود نوشته هاتون خیلی به دلم نشستند ...موفق باشید اگه فرصت کردید خوشحال میشم به کلبه محقر ما هم صفایی دهید. در پناه حق
این شعر عجیب مرا به گذشته می برد . شعر را اخوان به حسن پستا تقدیم کرده است و چند سال پیش که حسن پستا درگذشت تنها دبیر ادبیات دوست داشتنی تمام عمرم با چشم گریان سر کلاس صبح آمد این شعر را خواند و رفت . استادش مرده بود و برای او تنها این شعر مانده بود از اخوانی که خود سالها قبل رفته بود ...
سلام مهربون
نمیدونم چطوری سر از این دیار درآوردم اما هرچه بود سفر خوبی بود
نوشته هاتون خیلی به دلم نشستند ...موفق باشید
اگه فرصت کردید خوشحال میشم به کلبه محقر ما هم صفایی دهید.
در پناه حق
va mardi ke rahash ra aghaz kard,.....aramgahe akhavan hesse khassi be adam mide,,,..va in mano yadd oon andakht....
عبور کن از صحرا در زندگی ات
تو قادر نخواهی بود
که آن را آبیاری کنی و بارور سازی
شن ها و سنگ ها را
دیگری به گل می نشاند
خو را برای شادمانی آماده کن
برای زندگی
زمانی که خارزار به آتش بنشیند
«مارگوت بیکل»
سلام
وب قشنگی داری
امید وارم همیشه موفق باشی
اگه دوست داشتی
اگه خواستی افتخار بدی
یه سر هم به وب ما برن