۱. امروز روز اول دیماه است من راز فصل ها را می دانم و حرف لحظه ها را می فهمم
نجات دهنده در گور خفته است و خاک ٬ خاک پذیرنده اشارتیست به آرامش !
ای یار ٬ ای یگانه ترین یار چه ابرهای سیاهی در انتظار روز مهمانی خورشیدند !
سکوت چیست ؟! چیست ٬ چیست ای یگانه ترین یار ! سکوت چیست جز حرف های ناگفته ٬ من از گفتن می مانم ٬ اما زبان گنجشکان زبان زندگی جمله های جاری جشن طبیعت است .
زبان گنجشکان ٬ یعنی بهار ٬ برگ ٬ بهار . زبان گنجشکان : یعنی نسیم ٬ عطر ٬ نسیم . زبان گنجشکان در کارخانه ها می میرد .
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ...
فروغ فرخزاد
۲. شب یلدا
شب تولد میترا ٬ شب تولد دوباره ی مهر ٬ شب آخر پاییز ٬ شب اول زمستان ...
طولانی ترین شب امسال ... برای خداحافظی با پاییز ... برای سلام بر زمستان ...
۳. بابانوئل
شاید ۵ روز پیش از ژانویه ٬ و شاید ۵ روز بعد از اون ... شاید اوایل صبح ٬ و یا آخرای شب ... مهم نیست برای تولد پیامبر مهربانی و رحمت ...
سلام دوستی خوب...از آپناییت خوشبختم...ای بابا چند پاره..گاه حرف دله ..گاه میگم اوی فلانی کم دل دل بکن یه کم با این عقل بیچاره برو سر میز محاکمه...نمیدونم چرا ولی همش از خودم این سوال رو دارم که چرا و چگونه ؟!؟!(نیشمک) ولی شیطنت روفوق اعاده دوست دارم....چرا که نه سخت ترین حرفها رو میشه با یه کم خنده و طنز راحت گفت تازشم تاثیرش بیشتله(وشگون) در هر صورت ممنونم اومدید اونجا و دوست دارم بازم اونطرفا بیاید خوشحال میشم...شاد زی
در آن هنگام که بادهای زمستانی به سردی می وزد و طوفان در میان شاخه های خفچه وزان است، من با گام های آرام از تپه ای که مشرف بر درّه ی خلوت است، بالا می روم.
بر فراز تپه ی برهنه، و دورتر میان پهنه ی بیشه های خلوت اشعه ی نوازشگر خورشید معصومانه بازی می کند و این خلوت ژرف را نشاط می بخشد.
آنجا که تاک تابستانی به رعنایی در دامن بلوط بیبر چنگ می انداخت و به گرد او می پیچید، و باد تابستانی آرامش را به هم می زد، اکنون پیکر بلورین یخ آویزان است.
آنجا که چشمه سارهای خاموش از طشت های یخ زده ی خود رودخانه ای را که دم به دم بالا می آید سرازیر می کنند، آهن کفش یخ باز با صدای گوشخراشی طنین می افکند و آواها کرانه ی بیشه زار را می آگند.
افسوس! چه دگرگون شده است! منظره ی روزگاری که پرندگان سرود دلکش خود را می خواندند و باد لطیف بود و بیشه سبز، و با گسستن روز نغمه نمی گسست.
اما ای بیشه های خلوت پریده رنگ! هنوز موسیقی پر شور در جمع شما درگیر است؛ و بادهای پیچیده، آهنگی خشن ساز کرده اند، و در میان نی های نواگر صفیر می زنند.
ای هوای سرد و ای باد زمستانی، گوش من با نغمه ی شما آشنا شده است؛ من آن را در این آغاز سال می شنوم، گوش فرا می دهم و نشاطی دیرپا می یابم.
سنگین برف نشسته
بر بام
اما درون خانه
از آسمان و باغ خدا
دلگشاتر است ...
«عمران صلاحی»
ایمان اوردیم و ایام گذشت ....
سلام دوستی خوب...از آپناییت خوشبختم...ای بابا چند پاره..گاه حرف دله ..گاه میگم اوی فلانی کم دل دل بکن یه کم با این عقل بیچاره برو سر میز محاکمه...نمیدونم چرا ولی همش از خودم این سوال رو دارم که چرا و چگونه ؟!؟!(نیشمک) ولی شیطنت روفوق اعاده دوست دارم....چرا که نه سخت ترین حرفها رو میشه با یه کم خنده و طنز راحت گفت تازشم تاثیرش بیشتله(وشگون) در هر صورت ممنونم اومدید اونجا و دوست دارم بازم اونطرفا بیاید خوشحال میشم...شاد زی
من عاشق اشعار فروغ هستم. شعر زیبایی رو انتخاب کرده بودی.
تولد حضرت مسیح رو هم به تمامی هموطنان مسیحی تبریک میگم.
در آن هنگام که بادهای زمستانی به سردی می وزد
و طوفان در میان شاخه های خفچه وزان است،
من با گام های آرام از تپه ای که مشرف بر درّه ی خلوت است،
بالا می روم.
بر فراز تپه ی برهنه، و دورتر
میان پهنه ی بیشه های خلوت
اشعه ی نوازشگر خورشید معصومانه بازی می کند
و این خلوت ژرف را نشاط می بخشد.
آنجا که تاک تابستانی
به رعنایی در دامن بلوط بیبر چنگ می انداخت و به گرد او می پیچید،
و باد تابستانی آرامش را به هم می زد،
اکنون پیکر بلورین یخ آویزان است.
آنجا که چشمه سارهای خاموش از طشت های یخ زده ی خود
رودخانه ای را که دم به دم بالا می آید سرازیر می کنند،
آهن کفش یخ باز با صدای گوشخراشی طنین می افکند
و آواها کرانه ی بیشه زار را می آگند.
افسوس! چه دگرگون شده است!
منظره ی روزگاری که پرندگان سرود دلکش خود را می خواندند
و باد لطیف بود و بیشه سبز،
و با گسستن روز نغمه نمی گسست.
اما ای بیشه های خلوت پریده رنگ!
هنوز موسیقی پر شور در جمع شما درگیر است؛
و بادهای پیچیده، آهنگی خشن ساز کرده اند،
و در میان نی های نواگر صفیر می زنند.
ای هوای سرد و ای باد زمستانی،
گوش من با نغمه ی شما آشنا شده است؛
من آن را در این آغاز سال می شنوم،
گوش فرا می دهم و نشاطی دیرپا می یابم.
«لانگ فلو»
همه چیز مبارک باشه!!