من خیلی فکر میکنم ولی چیزی نمینوسم دیگران هم برایم چیزی نمینویسند پس کسی نمیشناسدم.ارتباطم با چشم است ٬چشمی که کور است و دل دلی که عاشق بود و عشقی را که او منتظرش است من گم کردهام و کورمال کورمال دست به زمین می کشم و سنگ میابم و او خود میداند که چه کسی چه چیزی برایش می اورد عشق سنگی یا سنگی از عشق
به نظرم ، بهتر بود به جای «هنگامی» از «هر بار» استفاده میشد ...
انسان داراییهای خویش را آنگاه کشف میکند،
که خداوند میآید
و از او هدایایی انسانی طلب میکند.
«تاگور»
پیشکش های من از آن ِ معبدی نیست
که در انتهای جاده قرار دارد،
بلکه از آن ِ زیارتگاه های کنار جاده است
که در هر پیچ و خم حیرت مرا بر می انگیزد.
...
سکوت ..
سرشار از سخنان نا گفته است !!!!
همیشه فکر میکنیم. حیف که نتیجهاش .. انگار دستمون خالی باشه. میفهمی که. دستمون از سنگ هم خالیه
گل، همه ی گلبرگ هایش را می ریزد
و میوه را پیدا می کند.
نوشتم که بدونی فکر کردم
برای خودتون گفتم نه خودم !
خواندم
اما ظریف است که خدا مخلوق انسان است
نه معبدی برایش نه عشقی به او
رو جملت یه کمی فکر کن .
تسلسل باطل میشه . خالقی که خودش مخلوق ٍ ٬ مخلوق خودش هست !!!!!
(برای تو و خویش )
اگر من
هر از گاهی
خسته شدم
چیزی مگو
چرا که من
چیز مهمی را
در زمانی
جایی
گم کرده ام
آرامم بگذار
تا به تنهایی
به جستجویش روم
هشیار
به سوی تو
خواهم آمد
(این برای خودن نوشتم که مطمئن شم میدونم باید چه کنم . همین ! )
من خیلی فکر میکنم ولی چیزی نمینوسم دیگران هم برایم چیزی نمینویسند پس کسی نمیشناسدم.ارتباطم با چشم است ٬چشمی که کور است و دل دلی که عاشق بود و عشقی را که او منتظرش است من گم کردهام و کورمال کورمال دست به زمین می کشم و سنگ میابم و او خود میداند که چه کسی چه چیزی برایش می اورد عشق سنگی یا سنگی از عشق
پس شما هم تاگور
پس ما هم دراین عشق الهی سهمی داریم ...