با اولین باران // به زیر چترهای «سیاه» (؟؟؟؟؟) // پناه آوردیم...
- چرا یه عده ای ، مشکی رو رنگ غم میدونن!؟ مگه رنگ پر پرستوی عشقو ندیدن؟! ستاره با قشنگیاش، تو رنگ شب قشنگه تموم رنگای دنیا دو رنگن ، مشکی تا ابد یه رنگه ... ---------------------------------------------------- تغابن یعنی چی !؟ ---------------------------------------------------- دلم واسه یه بارون شدید ، درست بعد از غروب آفتاب ، طوریکه محکم بخوره به آدم و آدم دردش بیاد ، تنگ شده ...
اولا سلام دوم من نگفتم سیاه رنگ بدیه ... خودت که خوب می دونی هر چیزی با مورد استفادش به یا میاد ... این قدر که توی مراسم عزاداری سیاه دیدیم هر سیاهی همون خاطرات نه چندان دلچسب رو یاد آوری می کنه ... ولی من به شخصه سیاه رو دوست دارم ....
ببار ای نم نم باران . زمین خشک را تر کن . سرود زندگی سر کن ...
سلاممممممممم به همنام خوبم. عزیزم من متاسفانه خیلی کم میتونم وبلاگ خودم یا شمارو باز کنم و اصلا بلاگ اسکای را.و بخاطر همین دیر تر اپ میکنم و دیر ترک بهتون سر میزنم.میدونم میبخشی.هنوز وبلاگتو کامل نخوندم.اجازه میدی برم بخونم برگردم دوباره؟
سلام همنام هستیم ... اما درباره ی خوب بودن ادما هیچ وقت به این سهولت قضاوت نکن ...شاید بعدا پشیمون شی ! شاید خیلی ها از این طرز نگارش خوششون بیاد ولی من از اغراق متنفرم . مطمئنا ایشون اگه مایل بودن بقیه رو هم خوندن در صورتی که من هنوز اجازه نداده بودم ! نمی دونم چرا عادت کردیم به این کار .. تازه بقیه خوششون هم میاد ...اگر هم نگی بدشون هم میاد ...
نمی دونم نیومدن ایشون به وبلاگ من برای من این قدر باید ناراحت کننده باشه که ایشون این همه عذر تقصیر خواستند ! هر چند هر چی بوده تموم شده چون بعیده ایشون دیگه اینورا بیان . اوایل هم یه سری دوستان این طوری بودن که به همین روش کم کم از خوندن اینجا منصرف شدن . این طوری بهتره . من میدونم کیا می خونن . اونا هم میدونن من برای کیا می نویسم .(منظورم اشخاص حقیقی خاص نیست جز چند مورد خاص ) منظورم علاقه مندی های شخصیه ...
بگذریم . درسته که باید برای علایق و نطرات دیگران احترام قایل شد ..ولی من خسته شدم از این همه بی احترامی به خودم ...
بارون همیشه زیباست چه زیر چتر باشی چه نباشی حتی از پشت شیشه هم نگاش کنی لذت داره همین که همه کثیفیها رو میشوره و میبره همین کافیه برای درک عمق زیبائیش... بارون رو دوست دارم هنوز /چون تو رو یادم میاره/حس میکنم پیش منی/وقتی که بارون میباره/بارون رو دوست دارم هنوز بدون چتر و سرپناه....
سلام ... قالب نو مبارک ! ... مگه چند وقته من از این طرفا نیامده ام ؟؟؟ !
بعله ... واقعا افسوس . کاش چتر را اختراع نمیکردند ... ولی این که ما زیر چتر میریم فریب ... قبول دارم و لی اون یکیش چیه یعنی چتر هم که بالای سر ما میاد فریب میخوره ؟ یا مربوط به عادت و اینها ست ... باز من چرت و پرت گفتم زت زیاد
خیلی چیز ها اختراع شده که ملزم به استفاده از همشون نیستیم . هر چند شما چرت و پرت نمی گید ولی من واقعا این بار منظورتون رو متوجه نشدم !!!!
سلام باران جان ........وبلاگت چقدر قشنگ شده!.............پاییز رو دوست ندارم روزهای دلگیر و خسته کننده ای داره! چرا آدمها عاشق پاییزن؟!..........شاد باشی.............قاصدک.
من نمی دونم چه طوری میشه روی برگ های خشک شده ی چنار راه رفت و به خسته کننده بودن پاییز فکر کرد !!!!!!!!!!
سلام، چه زیبا در وصف ورود پاییز سرودی. قشنگ بود. فقط خواستم بگم هوا اونقدر آلوده است که بارانش یعنی بارش سیاهی.. بنابراین حداقل تو شهرها نمیشه زیر باران رفت.... /رضا.
عشق را خواهی که تا پایان بری بس که بپسندید باید نا پسند زشت باید دید و انگارید خوب زهر باید خورد و انگارید قند .
ما سرب استنشاق می کنیم و خیال می کنیم اکسیژنه ... اینم بذار به همون حساب ....
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
و چه زیباست گر چتری در کار نباشد ....
نبینم از دست من ناراحت بشی باران جان
......................................................................
چشم ها را باید شست زیر باران باید رفت.
من ناراحت نشدم .
شما یه حرفی زدید ( نظز شخصیتون بود و محترم ! ) . منم نظرم رو گفتم .
چتر ها را باید بست ؛
زیر باران باید رفت ...
سلام
شعر زیبایی بود و من خوشحالم که در اولین باران پاییزی چتری همراه نداشتم.
موفق باشید.
با اولین باران // به زیر چترهای «سیاه» (؟؟؟؟؟) // پناه آوردیم...
- چرا یه عده ای ، مشکی رو رنگ غم میدونن!؟
مگه رنگ پر پرستوی عشقو ندیدن؟!
ستاره با قشنگیاش، تو رنگ شب قشنگه
تموم رنگای دنیا دو رنگن ، مشکی تا ابد یه رنگه
...
----------------------------------------------------
تغابن یعنی چی !؟
----------------------------------------------------
دلم واسه یه بارون شدید ، درست بعد از غروب آفتاب ، طوریکه محکم بخوره به آدم و آدم دردش بیاد ، تنگ شده ...
اولا سلام
دوم من نگفتم سیاه رنگ بدیه ...
خودت که خوب می دونی هر چیزی با مورد استفادش به یا میاد ... این قدر که توی مراسم عزاداری سیاه دیدیم هر سیاهی همون خاطرات نه چندان دلچسب رو یاد آوری می کنه ...
ولی من به شخصه سیاه رو دوست دارم ....
ببار ای نم نم باران .
زمین خشک را تر کن .
سرود زندگی سر کن ...
* تغابن= از غبن میاد . ضرر ٬ زیان
سلاممممممممم به همنام خوبم.
عزیزم من متاسفانه خیلی کم میتونم وبلاگ خودم یا شمارو باز کنم و اصلا بلاگ اسکای را.و بخاطر همین دیر تر اپ میکنم و دیر ترک بهتون سر میزنم.میدونم میبخشی.هنوز وبلاگتو کامل نخوندم.اجازه میدی برم بخونم برگردم دوباره؟
سلام
همنام هستیم ... اما درباره ی خوب بودن ادما هیچ وقت به این سهولت قضاوت نکن ...شاید بعدا پشیمون شی !
شاید خیلی ها از این طرز نگارش خوششون بیاد ولی من از اغراق متنفرم .
مطمئنا ایشون اگه مایل بودن بقیه رو هم خوندن در صورتی که من هنوز اجازه نداده بودم !
نمی دونم چرا عادت کردیم به این کار .. تازه بقیه خوششون هم میاد ...اگر هم نگی بدشون هم میاد ...
نمی دونم نیومدن ایشون به وبلاگ من برای من این قدر باید ناراحت کننده باشه که ایشون این همه عذر تقصیر خواستند !
هر چند هر چی بوده تموم شده چون بعیده ایشون دیگه اینورا بیان .
اوایل هم یه سری دوستان این طوری بودن که به همین روش کم کم از خوندن اینجا منصرف شدن .
این طوری بهتره .
من میدونم کیا می خونن . اونا هم میدونن من برای کیا می نویسم .(منظورم اشخاص حقیقی خاص نیست جز چند مورد خاص ) منظورم علاقه مندی های شخصیه ...
بگذریم .
درسته که باید برای علایق و نطرات دیگران احترام قایل شد ..ولی من خسته شدم از این همه بی احترامی به خودم ...
با پیام موافقم ...زت چوغ
چه سعادتی دارن آقا پیام که شما باهاشون موافقید !!!
( این یه شوخیه ها . ناراحت نشید )
زت چوغ یعنی چی ؟
میشه به چترهای سوراخ هم پناه برد و ...
بارون همیشه زیباست چه زیر چتر باشی چه نباشی حتی از پشت شیشه هم نگاش کنی لذت داره همین که همه کثیفیها رو میشوره و میبره همین کافیه برای درک عمق زیبائیش...
بارون رو دوست دارم هنوز /چون تو رو یادم میاره/حس میکنم پیش منی/وقتی که بارون میباره/بارون رو دوست دارم هنوز بدون چتر و سرپناه....
ولی من به چتر پناه نمی برم چترو دوس ندارم
موافقم !
سلام ... قالب نو مبارک ! ... مگه چند وقته من از این طرفا نیامده ام ؟؟؟ !
بعله ... واقعا افسوس . کاش چتر را اختراع نمیکردند ...
ولی این که ما زیر چتر میریم فریب ... قبول دارم و لی اون یکیش چیه یعنی چتر هم که بالای سر ما میاد فریب میخوره ؟
یا مربوط به عادت و اینها ست ...
باز من چرت و پرت گفتم
زت زیاد
خیلی چیز ها اختراع شده که ملزم به استفاده از همشون نیستیم .
هر چند شما چرت و پرت نمی گید ولی من واقعا این بار منظورتون رو متوجه نشدم !!!!
سلام باران جان ........وبلاگت چقدر قشنگ شده!.............پاییز رو دوست ندارم روزهای دلگیر و خسته کننده ای داره! چرا آدمها عاشق پاییزن؟!..........شاد باشی.............قاصدک.
من نمی دونم چه طوری میشه روی برگ های خشک شده ی چنار راه رفت و به خسته کننده بودن پاییز فکر کرد !!!!!!!!!!
سلام،
چه زیبا در وصف ورود پاییز سرودی. قشنگ بود. فقط خواستم بگم هوا اونقدر آلوده است که بارانش یعنی بارش سیاهی..
بنابراین حداقل تو شهرها نمیشه زیر باران رفت....
/رضا.
عشق را خواهی که تا پایان بری
بس که بپسندید باید نا پسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند .
ما سرب استنشاق می کنیم و خیال می کنیم اکسیژنه ... اینم بذار به همون حساب ....