واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
گوییا باور نمی دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند
بنده ی پیر خراباتم که درویشان او
گنج را از بی نیازی خاک بر سر می کنند
یارب این نو دولتان را بر خَر ِخودشان نشان
کاین همه ناز از غلام تُرک و اَستر می کنند
ای گدای خانقه بَرجَه که در دِیر مغان
می دهند آبی و دل ها را توانگر می کنند
حُسن بی پایان او چندان که عاشق می کُشد
زمره ی دیگر به عشق از غیب سربرمی کنند
بردر میخانهی عشق ای مَلَک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مُخَمَر می کنند
صبحدم از عرش می آمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند
سلام
وبلاگت محشره هم از نظر طرح و هم محتوا
خوشحال می شیم ما رو از دوستای خودت بدونی
شعرت هم حرف نداشت
فقط دوست بدونم کافیه دیگه ؟
بابت لطف شما ممنون ... طرحش کار آقا صادقه گاهی به آسمان نگاه کن ) .
من عاشق شعرای حافظم خیلی قشنگ وزیبان انگار همین قرن حاضر سروده شده . یه شعرش رو از همه بیشتر دوست دارم:
ای پادشه خوبان داد از غم تنهائی/دل بی تو به جان آمد وقتست که باز آئی...
سلام. در مورد کامنتی که توی وبلاگ پیمان در مورد سربازی گذاشته بودی باید بگم که خیلی داری تند میری. درسته که یه سری واقعیت توی جامعه ما هست که نمیشه ازش فرار کرد ولی نباید گفت چون دوتا سرباز آشغال پیدا میشه پس در نتیجه همه سربازا آشغال هستند ! سربازی یه دوره اجباری برای آقایون مملکت ماست و از اونجایی که هر کی سربازی نره مثل این می مونه که ختنه نکره ( ببخشید !!! ) پس بعضی از این آقایون محترم حق دارند پس از رفتن به سربازی یه سری رفتار های ناخوشایند از خودشون نشون بدند که نشون دهنده ی نارضایتشونه و صد البته این موضوع برای همه صادق نیست ! همونطور که بین شما دخترا هم بد یدا میشه پس نباید گفت که مثلا همه دخترای تهرانی بدند !!! در هر حال من نظر خودمو گفتم و اگه احیانا بی ادبی از ناحیه این قشر به شما شده یا شما جایی دیدید نباید به حساب همه بذارید .خواهش می کنم که بجای سطحی برخورد کردن با مسائل بیاید یه کاری کنیم که این افکار ریشه کن بشه. به امید اون روز.
ما همه قضاوت می کنیم و به همه هم میگیم قضاوت نکنید .. من به پیمان ... ایشون به من .. شما به من ... حالا هم من به شما ...
من از نظر شما تند میرم ... نظر شما محترم ...
اولا من نگفتم همه ی سرباز ها آشغالند !!!!!!!!!!! همون طوری که سال ۶۱ هم همه ی سرباز ها بی عیب نبودن .
ولی یه سول ؟! همه ی ترک ها ضریب هوشی پایینی دارن ؟! من و شما می دونیم ندارن ... ولی وقتی لطیفه تعریف می کنیم میگیم یه ترکه ... درسته ؟!
من گفتم یه سرباز ... گفتم پیمان ؟ گفتم همه ی سرباز ها ؟
مشت نمونه ی خروار نیست ... ولی وای به روزی که یه قشری به یه صفت بد و نا مطلوبی معرفی بشه ....
تمام حرف من اینه ....
اون کسی که با پیمان سرباز بد برخورد می کنه با خود ایشون که مشکل نداره ... با قشر ایشون درگیره !!!!!
شاید توی قشر روحانیت نمونه ی های خوب هم وجود داشته باشن .. وای اون کسانی که فعلا معرف این قشر هستند این قدر منفور و دفع کننده است که مردم از کل روحانیت بدشون میاد ....
مشکل اینجاست که رو مثال های من حساس شدن ایشون ... منم می دونم به عدس پلوی سرباز خونه میگن ساچمه پلو ... منم می دونم ۱۵ کیلو وزن کردن یعنی چی ... میدونم بیگاری برای چی ... ( اونم برای کی ؟! )
اون فقط یه نظر بود که شاید طرز بیان درستی براش انتخاب نشده بود .
برای تو و خویش چشمانی آرزو میکنم که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند... گوشی که صداها و شناسه ها را در بی هوشی مان بشنود... برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد... و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد... و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است ، سخن بگوییم...
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی / دام تزویر مکن چون دگران قرآن را ...
اینان دیگر بار قرآن بر سر نیزه می کنند ....
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیر میکنند
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند
عیب جوان و سرزنش پیر میکنند
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر میکنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تقریر میکنند
ما از برون در شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر میکنند
تشویش وقت پیر مغان میدهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر میکنند
صد ملک دل به نیم نظر میتوان خرید
خوبان در این معامله تقصیر میکنند
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست
قومی دگر حواله به تقدیر میکنند
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
کاین کارخانهایست که تغییر میکنند
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
می خور ...
بمژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم...
....
ای کاش بعضی ها این شعر و خوب میخوندن...
پیاله بر کفن ام بند تا سحرگه حشر
به می زدل ببرم هول روز رستاخیز
- حافظ