«سختی» و «آسانی» چه کسی به این واژهها معنا میدهد؟!!
من ... حالا بگو منی که تو می شناسی یا منی که من می شناسم ... منی که من می شناسم یا منی که واقعا هستم ... صادق عزیز ... کلمات را رها کن ... زندگی در بند معنا است نه کلمه ... زندگی را باید زندگی کرد نه تفسیر ...
زمستان عزیز ... هدف ، راه و وسیله رو توجیه میکنه ... هر هدفی قیمتی داره و ارزشی ... اگهارزشش رو داشته باشه هر بهایی رو باید پرداخت ... اگر ارزش نداشته باشه ... اون هدف رو رها کن ... در زندگی کارهای مهم تری هم هست ...
اره همه چیز سخته ٬ اما مزه زندگی به همین سختی هاست و به راه هائی که برای ممکن کردن این مشکلات و سختی ها ٬ ما انسان ها انتخاب می کنیم . هیچ کس دیگر دلش برای دیگری نمی سوزد ٬ هیچ کس دیگر جویای حال دیگری نیست . آپدیت شد .
شاید مزش به همین باشه ... ولی من از غذای شور زیاد خوشم نمیاد ...
من لذت میبرم وقتی میبینم جواب نظراتو با حوصله میدی. از با کلاسی کارتم خوشم اومد. همینطور از جوابی که واسه من نوشتی. ولی هدف نباید وسیله رو توجیه کنه باید وسیله ساز باشه،انگیزه دهنده باشه .
سلام ! ما برگشتیم ... هندونه تابستونی که میخواستین دیگه زت زیاد
وقتی می نویسی ( یعنی قبلا می نوشتی ) می دونستی که بقیه میان می خونن ... و حتما نبودنت مهم بوده ... خوشحالم این قدر حرف های نزدت زاید شد و لبریز که باز برگشتی ...
سه عقربه، که سه تا خنجرند بعد از تو گلوی ثانیه را می درند بعد از تو همین خطوط که بر حول خویش می گردند پر از دقایق هول آورند بعد از تو و در نمایش این قتل عام وحشتناک تمام ثانیه ها بی سرند بعد از تو
نمیخوای بنویسی؟!!!!
می خواستم ولی نمی شد ...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
تا اون چیز چه باشد و ایا نفسی مانده باشد یا نه .... ؟
«سختی» و «آسانی»
چه کسی به این واژهها معنا میدهد؟!!
من ... حالا بگو منی که تو می شناسی یا منی که من می شناسم ... منی که من می شناسم یا منی که واقعا هستم ...
صادق عزیز ... کلمات را رها کن ... زندگی در بند معنا است نه کلمه ...
زندگی را باید زندگی کرد نه تفسیر ...
خیلی وقته زیر بارون ندفتم . دلم لک زده برای خیس شدن زیر بارون...
منم دلم یه بارون می خواد
شاید یه رگبار تابستونی ...
سلام. شروع کن پس :)
من خیلی وقته شروع کردم ...
دوست عزیزم فاصله ها را چه می کنی؟فراموش؟
و به لبخندی می توان فاصله هارا برداشت ...
من ازین کلمه خیلی بدم میاد.سختتتتتتتتتتت
مبارزه هر قدر صعب
صعود را ادامه بده
شاید ؛
قله تنها در یک قدمی تو باشد
دیانا وست لیک
...اما گاهی آسان است و ممکن نیست...
نمی دونم مصداق این حرف شما چیه ...
اما تنها درد بی درمون از نظر من مرگه ... که اونم چندان بی درمان نیست ...
باشه برای بعد ...
اما به چه قیمتی؟!
زمستان عزیز ...
هدف ، راه و وسیله رو توجیه میکنه ... هر هدفی قیمتی داره و ارزشی ... اگهارزشش رو داشته باشه هر بهایی رو باید پرداخت ...
اگر ارزش نداشته باشه ... اون هدف رو رها کن ... در زندگی کارهای مهم تری هم هست ...
هیچ چیز غیر ممکن نیست مگر خود کلمه ناممکن .. سلام و هزار سلام .. دلت شاد باشه و یادت نره زمین گرده .. یا حق
زمین گرده ... آسمون آبی ...
فهمیدن منظور جملاتی که مینویسی ....
سخت هست ، اما نا ممکن نیست ....
خیلی از جوابی که دادی خوشم اومد ...
خودمونیمااااا
تو هم وبلاگت سبک خاص و منحصربفردی داره هاااااااااا
مطالب کوتاه و گویا
به همراه نظات (زوایای دید افراد به یک مسئله) و ژاسخ به اونها
....
خودمونیماااااااا ... اگه نوشته هی اول حقیر رو بخونید من کلی می نوشتم ... ولی دیدم دیگه مردم ما از دراز خوانی خسته شدند ...
باران باران باران...چرا یه چیزایی نا ممکنه باران عزیز خود آدما برای همدیگه نا ممکن میکنن...
خود آدما نا ممکن می کنن ...
و تو می تونی ممکنش کنی ... سخته ولی نا ممکن نیست ...
دربارش فکر کن ... بهم بگو که هنوز هم نا ممکنه ؟!
من منتظرم ...
اره همه چیز سخته ٬ اما مزه زندگی به همین سختی هاست و به راه هائی که برای ممکن کردن این مشکلات و سختی ها ٬ ما انسان ها انتخاب می کنیم .
هیچ کس دیگر دلش برای دیگری نمی سوزد ٬ هیچ کس دیگر جویای حال دیگری نیست .
آپدیت شد .
شاید مزش به همین باشه ... ولی من از غذای شور زیاد خوشم نمیاد ...
برای یادداشت «چهارشنبه»:
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد از بغل بیرون
...
کبریت های صاعقه پی در پی
خاموش می شود
شب همچنان شب است ...
برای یادداشت «برای گورستان بم» :
آبادیام ملول شد از صحبت زوال ...
((سهراب))
همیشه همین طوری بودی ؟
دلم برات تنگه . چرا ؟
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند ...
........
باد می آید .....
هجوم ترانه ها ...
من لذت میبرم وقتی میبینم جواب نظراتو با حوصله میدی. از با کلاسی کارتم خوشم اومد. همینطور از جوابی که واسه من نوشتی. ولی هدف نباید وسیله رو توجیه کنه باید وسیله ساز باشه،انگیزه دهنده باشه .
هدف وسیله رو توجیه می کنه ...
بحث هم نکن ...:دی
برای روزهای بعد از زلزلهی «بم»:
ما از چنان روزهائی گذشته ایم
که میتوانستیم هزارساله شویم
و هنوز کودکانی هستیم
با چشمان گشاده از حیرت
دست در دست هم
پا برهنه
در آفتاب می دویم.
((ناظم حکمت))
آفتاب بی شرمانه می تابد ...
کوکان آفتاب را تاب نمی آدند ...
سایه بانی باید اندیشید ...
آپدیت نمیفرمایید؟!!!!!!!!!!!!!
کاش همه چیز دست خودم بود ...
بعضی وقت ها دلم می لرزه ...
بعضی وقت ها خودم می لرزم ...( توضییحش باشه برای ... )
سلام !
ما برگشتیم ... هندونه تابستونی که میخواستین دیگه
زت زیاد
وقتی می نویسی ( یعنی قبلا می نوشتی )
می دونستی که بقیه میان می خونن ...
و حتما نبودنت مهم بوده ...
خوشحالم این قدر حرف های نزدت زاید شد و لبریز که باز برگشتی ...
بارااااااااااااااااااااااااااااااااان!
جانم ... چرا داد می زنی ؟
سه عقربه، که سه تا خنجرند بعد از تو
گلوی ثانیه را می درند بعد از تو
همین خطوط که بر حول خویش می گردند
پر از دقایق هول آورند بعد از تو
و در نمایش این قتل عام وحشتناک
تمام ثانیه ها بی سرند بعد از تو
نمیخوای بنویسی؟!!!!
می خواستم ولی نمی شد ...