برای خودم ... تاریک خانه ... می ... برای صادق ... مریم ... نرگس ... برای نوشی عزیز و جوجه های شیرینش وآینده ی ... آرش ... برای هامون .... برای ۶۲۲ ... برای خاتمی عزیز .. آقاجری ... « گریه ی درونم را نمی شنوی ... چرا که لبانم به خنده گشوده است ... » .. تا هست چنین باد
salam....ghashang minvisi...be ma ham sar bezan
نه امیدوار شدم ... بین این همه آدم لابد من جز تو ها بودم آره ؟ نثرت مثل همیشه است .. یکی که میشناسیش گفته بود خوب می نویسی حالا باورم شد ... میگم خوبه ها من هر روز بیام کلی ازت تعریف کنم !
سلام باران سراسر لطف و پاکی
ببار باران ببار
به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژهای در قفس است.
چه خوب یادم هست
عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:
وسیع باش و تنها، سر به زیر و سخت.
((سهراب سپهری))
آنی بود درها وا شده بود
برگی نه ، شاخی نه باغ منا پیدا شده بود
مرغان مکان خاموش ، این خاموش ، آن خاموش
خاموشی گویا شده بود
من رفته او رفته ما بی ما شده بود
زیبایی تنها شده بود
هر رودی دریا ....
هر بودی ، بودا شده بود
« سهراب سپهری »
یگانه حماسهء ما همانا
بغض نهانمان بود...
من
صورت افتاب را بوسیدم؛
داغ داغ داغ...
ابدیت...
سلام
این موضوع که شما در وبلاگ من نوشتید یک موضوع اتفاقی است چون من قالب خودمو از وبلاگ ایرانیان سات گرفته بودم یادم رفت این پاک کنم شرمنده دیگه.
تا باد چنین بادا ... مطالب قبلی رو هم خوندم. خوب بودند. هرچند که از خودت نبودند اما انتخاب خوبی بود ( یعنی خوش سلیقهای ) ... شاد باشی
مرسی تاییدم کردی !!!
سلام.........باران از وبلاگت خیلی خوشم اومد و همه یادداشت هات رو خوندم.....با مطالبت ارتباط بر قرار کردم
این از ویژگی شاعران بزرگه ... سهل و ممتنع بودن اشعارشون
سلام باران عزیز
از اینکه از من هم یاد کردی ممنونم .
باران من کسی نیستم که نفرین کنم ولی به خدا ظلمی که به من کرد کم کم زندگیش را گرفته . چطوری بگم بدون اینکه نفرینی کرده اشم شاهد شکستهایش هستم .
زندگی شما بازتاب اعتقاد شماست...... من خیلی به این جمله معتقدم. باران عزیز همیشه موفق باشی
چه مدت لازم بوده است
تا کلمه ی عفو
بر زبان جاری شود
تا حرکتی اعتماد بر انگیز
انجام گیرد ؟
بیا تا جبران محبت های نا کرده کنیم
بیا آغاز کنیم
فرصتی گران را به دشمن خویی
از کف داده ایم
و کسی نمی داند چه فرصت باقیست
تا جبران گذشته کنیم
دستم را بگیر !
مارگوت بیکل
ببار ای باران ببار
شیوایی قلمت و پاکی قلبت ستودنی است.
hanooz hichi nashode delam tang shode:((
سلام.
با چه عشق و چه به شور
فواره های رنگین کمان نشا کردم
به ویرانه رباط نفرتی که
شاخساران هر درختش
انگشتی است که از قعر جهنم
به خاطره ئی اهریمنشاد
اشارت میکند.
و دریغا ای آشنای خون من ای همسفر گریز!
آن ها که دانستند چه بی گناه در این دوزخ بی عدالت سوخته ام
در شماره
ازگناهان تو کم ترند!
ممنون که به وبلاگ من سر زدید .
موفق باشید - بای
برای باران :
دلت شاد و لبت خندان باد
خیلی خوشحالم که دوباره شروع به نوشتن کردید
اگر به آن صفحه رسیدی پس باقی سهل است و آسان. چرا که همیشه اصل رسیدن است! دو جای خالی درست آن وسط. دو فضا برای پر کردن. فقط کافیست دو نشان بدهی، از خود. دو نشان. کار سختی نیست...
ببخشید، آنقدر خوب نوشتی که من هم متاثر از کلامت مطلب به این خشکی را می خواهم از زیر آفتاب و آب گذر دهم!!
برای ثبت آپ دیت شدنت (اعلام) در گزینه اول آن دو فضا اسم وبلاگ و در گزینه دوم آدرس کامل وبلاگ باید وارد شوند. همین. و بعد دکمه آپ دیت. یا کلید عزیز Enter !
ممنون ... از این به بعد حتما
برای باران
...
من نیز می دانم که در این سوک
یاران را یارای خاموشی گزیدن نیست
اما تو می دانی که در این شب
دیوارهای خسته را تاب شنیدن نیست
...
-شفیعی کدکنی-