پیش از آن که در اشک غرقه شوم چیزی بگوی .... یه عکس از « احمد شاملو » ی عزیز خریدم ... این رو روش نوشته ... داشتم فکر می کردم من اگه بخوام به شاملو چیزی بگم چی می گم ؟ ... شما اگه بخواهید به من یا شاملو یه چیزی بگید چی میگید ؟
وقتی که سکوت می کنی ... یعنی هر چی من دلم می خواد ... ولی من می خواستم بدونم تو چی دلت می خواد ... می دونی که « سکوت سر شار از سخنان نا گفته است ... از اعتراف به عشق های نهان ...»
امیدوارم از حرفی که زدم شما ناراحت نشده باشی ... ولی وقتی اومدی اینجا گفتی به من سر بزن مجبور شدم یه چیزی بنویسم ... من به وبلاگ شما قبلا هم سر زده بودم ، ولی حرفی برای گفتن نداشتم ...
باید دنبال حرف های ناگفته گشت یا ناگفته های گفته شده ؟! ... برای تو و خویش: به نزد من اگر می آیی، ای مهربان! چراغ بیاور. و یک پنجره که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم...
قاطع و برنده٬ تو آن شکوه پاره پاسخی٬ به هنگامی که اینان همه نیستند جز سوالی٬ خالی به بلاهت.
نگفتی خودت به شاملو چی می گفتی؟
من بهش می گفتم : مردی در آسمان چنگ افکند هنگامی که خونش فریاد و دهانش بسته بود .... براش می خوندم : مرا تو بی سببی نیستی به راستی صلت کدام قصیده ای ای غزل ؟ ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب از دریچه ی تاریک ؟
کلام از نگاه تو شکل می بندد خوشا نظر بازیا که تو آغاز کنی .
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
من برای یه بار هم که شده اول شدم - خدای عباس یارت
وقتی که سکوت می کنی ... یعنی هر چی من دلم می خواد ... ولی من می خواستم بدونم تو چی دلت می خواد ... می دونی که « سکوت سر شار از سخنان نا گفته است ... از اعتراف به عشق های نهان ...»
چیزی بگو که آینه خسته نشه از بی کسی...
این شعر تو خیلی دوست دارم ... بعدا بگو از کیه ...
......................................................................
آب آیینه عشق گذران است....
شاد باشی .
امیدوارم از حرفی که زدم شما ناراحت نشده باشی ... ولی وقتی اومدی اینجا گفتی به من سر بزن مجبور شدم یه چیزی بنویسم ... من به وبلاگ شما قبلا هم سر زده بودم ، ولی حرفی برای گفتن نداشتم ...
سلام دوست وبلاگی من وبلاگ خوبی داری موفق وبه روزباشی به ما هم سربزن
باید دنبال حرف های ناگفته گشت یا ناگفته های گفته شده ؟!
...
برای تو و خویش:
به نزد من اگر می آیی،
ای مهربان! چراغ بیاور. و یک پنجره که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم...
قاطع و برنده٬
تو آن شکوه پاره پاسخی٬
به هنگامی که اینان همه نیستند جز سوالی٬ خالی به بلاهت.
نگفتی خودت به شاملو چی می گفتی؟
من بهش می گفتم :
مردی در آسمان چنگ افکند
هنگامی که خونش فریاد و
دهانش بسته بود ....
براش می خوندم :
مرا تو بی سببی نیستی
به راستی صلت کدام قصیده ای
ای غزل ؟
ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب
از دریچه ی تاریک ؟
کلام از نگاه تو شکل می بندد
خوشا نظر بازیا که تو آغاز کنی .