داره بارون میاد ... شایدم برف ... همه !!! خوشحالیم ... بعضی ها برای اینکه هوای تهران تمیز میشه .. راننده آژانس برای اینکه مسافرش بیشتر میشه ... کشاورز برای اینکه زمینش سیراب میشه ... مغازه دار برای اینکه چتر های مونده اش رو می فروشه ... من برای اینکه از صدای خوردن بارون روی برگ ها خوشم میاد .... ولی بعضی ها ناراحتند ... مادری که با بچه ی کوچیکش زیر بارون مونده ، بچه خسته است ، و مادر می دونه که کفش بچه سوراخه ... مادر هایی که تازه شیشه های خونه رو پاک کرده بودند ...و... بساطیه کنار خیابون زیر لب داره غر میزنه ... لباس هاش خیس شده ... « نفرین به این بارون بی وقت ... نفرین بر خدا ...»
سلام باران عزیز
خوشحالم که به من سر زدی مطالب شما رو هم خوندم خوب می نویسی پاینده باشی و سال نو هم مبارک.
نوروز باستانی شما هم پیشاپیش فرخنده ...
حالا چرا خدا؟؟؟ این همه بنده خدا
مگه مسئول بارش بارون من وتو هستیم ....؟ نه ... ولی مسئول فقر اون من و تو هستیم ...
fekr mikonam talkh minevisi
areh
?
chera
?
جالبه که اسمتون «باران» هست و این قدر به بارون مثبت نگاه میکنید!!!!!!!!
من به بارون مثبت نگاه می کنم ...ولی حقایق رو هم نمی شه انکار کرد ...
خوشحالم که به من سر زدی شاید اسم وبلاگ را عوض کردم مطالب شما رو هم خوندم خوب می نویسی پاینده باشی
سال نو هم مبارک
نوروز باستانی شما هم فرخنده ...
چرا منم یه همچین حسی داشتم!
...
دیروز تو برف و بارون،
یه پیرمرد رو دیدم،
با کمر خمیده،
با یه کیسه پر از شکر،
و کتی که تنش بود کاملاْ خیس بود!
..
راه می رفت و میگفت:
جوانی کجایی......!!!
و آواز......
درد همه جا هست ...توی هر سنی فقط باید دید ...