« ـ وارطان بهار خنده زد و ارغوان شکفت ...در خانه زیر پنجره گل داد یاس پیر ... دست از گمان بدار ! ... با مرگ نحس پنجه میفکن !... بودن به از نبود شدن خاصه در بهار ....»... وارطان سخن نگفت ... سر افراز دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت ....« ـوارطان ! سخن بگو ! ... مرغ سکوت ، جوجه ی مرگی فجیع را به لانه نشسته ست ! » ...وارطان سخن نگفت ... چو خورشید از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت ... وارطان سخن نگفت ... وارطان ستاره بود ... یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت ... وارطان سخن نگفت ... وارطان بنفشه بود ... گل داد و مژده داد : « زمستان شکست ! » و رفت .... از « ا. بامداد » ...این شعر را احمد شاملو برای «وارطان سالاخانیان » سرود ...که به همراه همرزمش « کوچک شوشتری » پس از دستگیری در مرداد ۱۳۳۲ در زیر شکنجه در گذشت... برای اینکه شعر اجازه ی انتشار بگیرد در متن شعر « وارطان » به « نازلی » تغییر یافت ...
سلام ما از وبلاگ میکرون مزاحم شما می شویم وبلاگ خوب و مفیدی دارید می خواستم نظر شما را در مورد تبادل لینک . لوگو . بنر . بدانیم لطفا در صورت توافق در قسمت نظرات به ما اطلاع دهید با تشکر مدیریت وبلاگ بای
من هوز تبادل لینک بلد نیستم ..این سوال رو ۲ ماه پیش هم با همین جمله جواب دادم ... نمی دونم چرا دلم نمی خواد یاد بگیرم ... هر وقت یاد گرفتم چشم ...
سلام ایشالله همیشه سرزنده و شاد باشی.من هم شعرای بامداد رو خیلی دوست دارم
سلام - سلام - بارون عزیز منم از آشنایت خوشبختم - حقیقتش من همه بارون ها رو دوست دارم - نوشتهات یه جورایی مثل خودم بوی غم میدن - قدر شکوفه های دلت رو بیشتر بدون - ببخشید دوباره فکر کردم دارم واسه بارون بهاریم مینویسم - از اومدنت ممنون
من شعر نو رو دوست دارم بخصوص اگه مال شاملو باشه این شعرش هم جالب بود دستتون درد نکنه که اینجا باز نویسی کردید
من پیشنهاد می کنم شعر بقیه رو هم بخون ...شاید خوشت بیاد ... خوشحالم که کم کم بعضی ها رو برای چندمین بار می بینم ...