رفتم بیرون دیدم داره باد میاد ... یه باد خیلی شدید ... همه روشون رو برگردونده بودند تا گرد و خاک توی چشمشون نره ....روی یه پشت بوم یه بچه باد بادک بازی میکرد ...« نسیم بهاری در این عصر گاه ... دکه ی بادبادک فروشی اکنون باز شده است » ...از «شوها / هایکو گوی ژاپنی »
سلام
نوشته هات خیلی باحال بود
موفق باشی...
yeki bood, yeki nabood
zire gonbade kabood
nah setareh
nah sorood
...
یکی بود یکی نبود ... لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشته بود ( از شعر پریای احمد شاملو ) ... حتما بخون ... حیف که زیاده نمی شه نوشت
عجیب این آدرس وبلاگت من را به اینجا کشاند . شعر نو خوانی ! و این عاالیست . پیروز باشی
من هم از دیدن سایت شما لذت بردم